هنر
هنر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند.
از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر و داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.

واژهشناسی
واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی حروف "سین"به"ها" تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنای انسان کامل و فرزانه است. بریتانیکا هنر را به عنوان« استفاده توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی و یا تجاربی که می توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می کند.
در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد، و هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و... به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
به دشمن نمایم هنر هرچه هست/ز مردی و پیروزی و زور دست
چون غرض آمد هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد
هنرهای زیبا
تقسیمبندیهای هنر متنوع است؛ یکی از آنها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم میکند:
هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست کارکرد و سودمندی آنها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بودهاست. مانندxvjhnetyjh: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شدهاند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمدهاند». مانند: نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، رقص.
واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار میرود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسانها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند:
موسیقی
هنرهای دستی: مجسمه سازی، شیشه گری، و ...
هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و ...
ادبیات: شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
معماری
رقص و حرکات نمایشی
هنرهای نمایشی: سینما، تئاتر و ...
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از:
تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکلگیری اثر هنری است
همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.
این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری بسادگی میتوانند بیان کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. تغییری که هنر بر روح انسان میگذارد تغییری عمیق و ماندگار و طولانیتر است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، میتوانیم از هر یک از رشتههای هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همانطور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیدهاست، جهان از مجموعهای از افراد تشکیل شدهاست، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته باشیم میتوانیم از اسباب هنر استفاده کنیم، که هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک میشوند، میتوانند توام با یکدیگر به سرعت و در بعد جهانی تاثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود میآورند.
هنرهای صناعی
هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
۱. شعر و ادبیات
۲. موسیقی
۳. معماری و هنرهای وابسته
۴. نمایشهای سنتی و آیینی
۵. صنایع مستظرفه
صنایع مستظرفه
صنعت و صنایع مستظرفه مقیاسی برای سنجیدن درجهء تکامل معنوی و روحی یک ملت است. درین جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهء خود از وجود و چگونگی آنها باخبر میشویم بعضی چیزها هست که ما بیاختیار آنها را بیشتر دوست میداریم.روح ما و قلب ما مجذوب آنها میشود بدون آنکه از آنها یک فایدهء عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلا وقتیکه در جلو یک پردهء نقاشی که ثمرهء قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان میدهد میایستیم ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب میشویم.
که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل میشود هنر مقدس همواره دو غايت بنيادى داشته است. اول زيبايى صورت عبادات و دومنگهبانى و حفاظت از آن. دومين مميزه هنر مقدس بدان حقيقت رجوع مىكند كه اسلامصرف زيبايى را مطلوب تلقى نكرده، بلكه زيبايى را با كمال مورد تامل قرار مىدهد. آنچه منشا نقوش پراكنده و مايه پراكندگى خاطر است در قلمرو هنر اسلامى نفى مىشود، از اينجا هرگونه آرايش زرين يا جامههاى فاخر در عبادات طرد مىگردند. به تعبير بوركهارت آداب دينى هنر الهى است از آنجا كه گونهاى جلوهگرى و سمبوليسم- در سطحى از شكلها و حالتهاى آدمى- براى جستجوى راهى به ماوراى همه مظاهر واعيان وجود است. در مسيحيت اين آداب نيايشى است- مانند عشاى ربانى و آدابخاص مسيحى- متضمن هنر مقدس يعنى معمارى و شمايل نگارى مسيحى كه ازبرجستهترين مظاهر هنر مسيحى هستند. با توجه به معناى ذاتى عبادات اسلامى، و هنرىكه به زيبا كردن آن متوجه است، در عالم اسلامى به گونهاى ديگر فيضان و انعكاس هنرىآداب دينى را مىبينيم، يعنى جدا از مفهوم شمايل نگارى در عبادات مسيحى كه درضمن نوعى هنر تلقى مىشود. معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابستهاند استفاده میشود.
حماسه
حماسه به رشته داستانهای پهلوانی و رزمی گفته میشود. حماسهها عموماً منظوم نوشته میشوند. به داستانها و موضوعات غیررزمی در ادبیات، بَزمی یا غِنایی گفته میشود.
تعریف حماسه
حماسه گونهای از متون وصفی است که به توصیف اعمال پهلوانی و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی میپردازد.
محققان منظومههای حماسی را به دو نوع تقسیم کردهاند: منظومههای حماسی طبیعی و ملی که خود به دو گونه حماسههای اساطیری و پهلوانی مانند قسمت عمدهای از شاهنامه و منظومههای حماسی تاریخی مانند اسکندرنامه بخش میشود و منظومههای حماسی مصنوع همچون هانرید اثر ولتر.
یَلنامه و پهلواننامه واژههایی پارسیتبار و برابرهای پارسی سره واژه عربی حماسه هستند. یل به معنی پهلوان است.
ویژگیهای حماسه
از مهمترین ویژگیهای حماسه آن است که مدتها پس از حوادثی که از آنها سخن میگوید پدید میآید، اما به طور معمول معتقدات و آثار فکری و اجتماعی دوران شاعر با اعتقادات و سنتهایی دورانی که حماسه در آن بیان میشود اختلاط نمییابدو شاعر با حذف کردن نشانههای فرهنگی دوران پیشین، آثار و نشانهها ی زمان خود را در حماسه نمیآمیزد.
به طور کلی حماسههای پهلوانی و دینی که با ایام و لحظات خاصی از حیات ملی یک قوم در ارتباط است؛ دورانی که مردمان پیشین با مدنیت ساده و ابتدایی خود در تلاش برای تشکیل ملیت و تمدن خود بودهاند. موضوع داستانهای حماسی همیشه نخستین دورههای تمدن آن ملت است و در دورههای ترقی و کمال استقلال و تمدن یک ملت شاعران بیشتر به حماسههای مصنوع میپردازند.
همچنین در عموم حماسهها زمان و مکان وقایع مبهم است تا منظومه حماسی در زمان و مکان محدود نباشد.
ویژگی دیگر حماسه داستانی بودن ان میباشد حماسهها به صورت داستان بیان میشوند وجود قهرمانان برتر ( ملیت ) در حماسه نیز از دیگرویژگیهای حماسه به شمار میرود حوادث خارق العاده ای ( اغراق ) که در حماسه ذکر می شوند که باور آنها گاه دشوار میباشد نیز از ویژگیهای حماسه می باشد .
منشا حماسه
گروهی از محققان شعر حماسی را نتیجه و دنبالهٔ شعر غنایی میدانند و معتقند که بیشتر آثار حماسی از ترکیب سرودههایی که شاعران پیشین در طول زمان برای قهرمانان و سرداران سرودهاند، تشکیل شدهاست.
حماسههای ایرانی
در کنار شاهنامه که مجموعهای از بسیاری از منابع تاریخ و اسطوره ایران باستان است، شماری دیگر از حماسههای فارسی در دست است که از حماسهسرایی ساسانی ریشه میگیرند از جمله: گرشاسبنامه، بهمننامه، فرامرزنامه، کوشنامه، برزونامه، شهریارنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسبنامه و سامنامه. فهرست حماسههای ایرانی که دکتر ذبیح الله صفا میدهد شامل این کتابها نیز هست: داستان کک کوهزاد، داستان شبرنگ، داستان جمشید و جهانگیر نامه.
حماسهسرایان معاصر
از حماسه سرایان معاصر می توان از مهدی اخوان ثالث و صدرا ذوالریاستین نام برد.
برزونامه
بُرزونامه منظومهای حماسی است به زبان فارسی منسوب به «خواجه عمید عطایی رازی»، معروف به «ناکوک»، که شاعر (سدهٔ پنجم ق) در دربار غزنویان بوده.
خواجه حمید عطایی ابن یعقوب معروف به عطایی رازی از معاصران مسعود سعد سلمان است که به روایت مجمعالفصحا (۱:۳۴۲) به قولی به سال ۴۷۶ ه.ق.، به گفته عوفی در سال ۴۹۱ و بنا به قول رضا قلیخان هدایت در سال ۴۷۱ در لاهور در گذشتهاست.
از سراینده برزونامه آثار حماسی دیگری نیز در دستست که طبعاً به قرن پنجم تعلق دارد.
موضوع برزونامه سرگذشت برزو پسر سهراب و نوه رستم است که از توران به ایران میآید و ناشناخته با نیای خود رستم میجنگد. سرانجام پس از چندین نبرد، نژادش شناخته میشود و به سپاهیان ایران میپیوندد.
شهرت فراوان برزورنامه سبب شد که نقل برخی از داستانهای آن مانند قصه سوسن رامشگر به صورت جداگانه در میان مردم رواج یابد، و این داستان همراه با بخشی از رویدادهای مربوط به برزو بهنام «سرگذشت» به شاهنامه فردوسی افزوده شود.
از برزونامه چند دستنوشته در کتابخانه ملی پاریس و کتابخانه «بریتیش میوزیوم» لندن موجود است. در ایران حماسه برزونامه توسط علی محمدی دانشیار دانشگاه بوعلی سینا تصحیح شدهاست.
قیاس با شاهنامه
منظومهٔ برزونامه در تقلید از شاهنامه فردوسی در قالب مثنوی، به بحر متفاوت مثمّن محذوف یا مقصور سروده شدهاست. در این منظومه از واژههای عربی زیاد استفاده نشدهاست. برزونامه منظومهای است بزرگتر از شاهنامه فردوسی و دارای ۶۸۰۰۰ بیت.
از بررسیها چنین برمیآید که مؤلف برزونامه و فردوسی توسی آثار خود را باید از روی داستانهای مشترکی به نظم درآورده باشند، زیرا همانندیهای بسیاری میان شاهنامه و برزونامه موجود است، ازجمله همانندیها میان سیمرغ در شاهنامه و برزونامه. اما در شاهنامه جنبه آریایی و ایرانی داستانها کاملاً محسوس است، حال آنکه در برزونامه تأثیر باورهای برآمده از حمله عرب، اصالت و ریشه ایرانی داستان را تحتالشعاع قرار دادهاست.
کوشنامه
کوشنامه منظومهای حماسی اساطیری است که در قرن ششم هجری توسط ایرانشاه بن ابی الخیر در سالهای ۵۰۰ تا ۵۰۴ هجری به زبان فارسی نوشته شده است.
کوشنامه که در نخستین سالهای سدهٔ ششم هجری و به سبک شاهنامه سروده شده از تاریخنامههای ملّی افسانهای منظوم فارسی است که بخشی از رویدادهای تاریخ داستانی ایران باستان را به روایتی متفاوت با شاهنامهٔ فردوسی و شاهنامههای پیش از آن بازمیگوید. این اثر که پیداست بر پایهٔ روایاتی جز آنچه که مایهٔ کار فردوسی بوده سروده شده دارای نظمی زیبا و کموبیش استوار است.
شاید بتوان گفت که کوشنامه، کتابی است یگانه به زبان فارسی که اشارههای قابل توجه دربارهٔ چین و ماچین دارد. در کوشنامه از چند افسانه و داستان که منشأ رومی دارد یاد شده و شرحی دربارهٔ هریک آمدهاست. از نه پارهٔ کتاب که مانوش رومی به هدیه برای کوش میفرستد، پنج دفتر آن داستانهای شاهان روم است، که کوشنامه از آنان با عنوان پادشاهی افریقیس، داستان دقیانس (دقیانوس)، داستان پلاطس، پادشاهی اسطلیناس، و سرانجام داستان اسکندر یاد کردهاست.
دستنوشته منحصر به فرد شناخته شده از کوشنامه به شمارهٔ 2780. OR در مجموعهای مرکّب از چهار منظومه، در کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا محفوظ است. ویراستار این کتاب، جلال متینی استاد و رئیس پیشین دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه فردوسی است که مقدمهای مفّصل برای آن نوشتهاست.
موضوع داستان
داستان کوشنامه مربوط به کوش پیل دندان است که برادرزاده ضحاک است که سالها در کشورهای چین و افریقا و مغرب زمین با ستمگری و بیدادگری حکومت میکردهاست. او همیشه با جمشیدیان دشمنی داشته و درپی تعقیب و آزار ایشان بودهاست. او با یک نسب نامه جعلی از سوی دارنوش مانوش امپراتور روم را به پرداخت باج و خراج مجبور میکند. او زمانی که کوش پدرش-برادر ضحاک-قصد چین را میکند از زنی چینی متولد میشود و به سبب زشت بودن پدر اورا رها میسازد.آبتین اورا نزد خود بزرگ میکند. در جنگی میان آبتین و کوش او پسرش کوش پیل دندان را باز میشناسد و همین موجب میشود که کوش پیل دندان روبروی سپاه آبتین بایستد. آبتین به ماچین پناهنده شده و کوش پسرش کوش پیل دندان را شاه چین میکند. فریدون قدرت میگیرد به جنگ ایشان باز میگردد کوش میمیرد و ضحاک و کوش پیل دندان هردو اسیر و در دماوند زندانی میشوند. چهل سال پس از حضورش در دماوند فریدون اورا برای یاری در دفع آشوب سیاهان نوبی آزاد میکند. او اگرچه تا آندلس برای ایران پیشروی میکند اما ناگهان از راه برمیگردد و ایرانیان سپاهش را به بند میکشد. با همدستی تور و سلم اقدام به کشتن ایرج میکند و در نهایت منوچهر برای انتقام خون ایرج با او وارد جنگ میشود. او تقریبا در تمام صحنههایی که در شاهنامه فردوسی ذکر شده وارد شده و در متن داستانها قرار گرفته است.
شاهنامه
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، حماسهای منظوم در بحر متقارب مثمن محذوف و شامل حدود ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید. محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند و به سه بخش اسطورهای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح ایران توسط اعراب) تقسیم میشود.
زمانی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه موجب زندهشدن و احیای زبان پارسی شد. یکی از مأخذ مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفادهکرد، شاهنامه ابومنصوری بود. شاهنامه نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان بازگردانی شدهاست. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانیکرد و پس از آن بازگردانیهای دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجامگرفت.
فردوسی زمانی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه از پارسی سره بهرهنبرد و از پارسی دری استفادهکرد و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵ است.
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود که به این مناسبت، جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان ۱۹۲ کشور عضو یونسکو در پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد. همچنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.
سرایش
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۱۰۲۰–۹۳۵ در دهکدهٔ پاژ در طابران توس) بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان است.
فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش حماسهٔ ملی ایران دستزد. مسعودی مروزی قسمتی از شاهنامه را به وزن ترانههای ساسانی ساختهبود که از آن فقط چند بیت از سرگذشت کیومرث باقی ماندهاست. پس از او، دقیقی توسی سرگذشت گشتاسپ و ظهور زرتشت را به نظم آورد و چون به دست بردهای کشتهشد، شاهنامهٔ او ناتمام ماند. فردوسی که پیش از مرگ دقیقی و حتی پیش از زمانی که او به سرایش شاهنامه دستبزند، در اندیشهٔ سرایش شاهنامه بود، اثری در حدود پنجاه برابر کار دقیقی به وجود آورد و زمانی که به داستان گشتاسپ رسید، هزار بیت دقیقی را در شاهنامهٔ خود نقلکرد. آنگاه بزرگان زمان مانند حیی قتیبه و علی دیلم او را تشویقکردند و او پس از سی سال در حدود «پنج هشتاد بار از هجرت» (سال چهارصد هجری قمری) سرایش شاهنامه را به پایان رساند. او در مورد مدت سرایش شاهنامه چنین میسراید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
در طول زندگی فردوسی، ترکان غزنوی، سامانیان را برانداختند و به حکومت رسیدند. سلطان محمود غزنوی، پادشاه وقت غزنوی، به فردوسی وعدهداد که به ازای هر دو بیتی که او بسراید، به او یک دینار طلا خواهد داد. اما وقتی فردوسی کتابش را به پادشاه تحویلداد، پادشاه به جای طلا، نقره به او پرداخت.
سرانجام، سرایش شاهنامه در روز «اِرد» یا ۲۵ اسفند ۳۸۸ خورشیدی (۲۱ رجب ۴۰۰ قمری، ۱± روز) به پایان رسید. فردوسی دربارهٔ پایان سرایش شاهنامه چنین میسراید: پایان
سرآمد کنون قصه یزدگرد به ماه سپندارمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهان داور کردگار
طبق گفتهٔ فردوسی، شمار ابیات شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ است، اما شمار ابیات شاهنامه در وبگاه گنجور ۴۹٬۶۰۹ بیت است.
ستایش سلطان محمود غزنوی
امیرحسین خنجی میگوید که سرایش شاهنامه تماماً در دورهٔ سامانیان بودهاست، اما با برچینش سامانیان و روی کارآمدن غزنویان، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود تقدیمکرد. بدون شک آرمان او از این کار گرفتن پاداش نبود، بلکه حمایت سلطان محمود از شاهنامه بود؛ زیرا در آن روزگار فقط کتابهایی از حوادث مصون میماندند که در کتابخانههای وابسته به دربارهای فرمانروایان نگهداری و حفاظت میشدند. بنابراین، فردوسی ابیاتی دربارهٔ ستایش سلطان محمود سرود و در شاهنامه جایداد:
تن شاه محمودآباد باد سرش سبز بادا دلش شاد باد
چنانش ستودم که اندر جهان سخن ماند از آشکار و نهان
مرا از بزرگان ستایش بُوَد ستایش ورا در فزایش بُوَد
پیشینهٔ داستانهای شاهنامه
تحقیق در باب مآخذ شاهنامه اندکی دشوار است، زیرا از طرفی گاه میان روایات فردوسی و مورخان در برخی جزئیات اختلافاتی دیده میشود و از طرفی دیگر، مآخذی که فردوسی از آنها استفاده کردهاست، از میان رفتهاند و میان شاهنامه و مآخذ آن نمیتوان مقایسهٔ مستقیمی کرد. یکی از مآخذ مهم شاهنامه، شاهنامهٔ ابومنصوری است که فردوسی مدتی در جستجوی آن رنجبرد و از روی آن شاهنامه را سرود. فردوسی به جز شاهنامهٔ ابومنصوری از برخی داستانهای منفرد دیگر که در آن روزگار شهرت داشت، استفاده کردهاست. از جملهٔ این داستانها میتوان به رزم بیژن و گرازان، بیژن و منیژه، رزم رستم با اکوان دیو، داستان رستم و سهراب و برخی از رزمهای رستم اشارهکرد.
فردوسی راوی بخشی از سخنان خود را شخص پیر و سالخوردهای معرفی میکند که یقیناً یکی از کسانی بود که ابومنصور معمری برای نوشتن شاهنامهٔ ابومنصوری گماشتهبود که آن شخص پیر ماخ هروی بود که فردوسی او را با نام پیر خراسان معرفی کردهاست. همچنین ابومنصور ثعالبی که در مورد انوشیروان از شاهنامهٔ ابومنصوری استفاده میکرد، عباراتی در کتاب غرر اخبار ملوک الفارس آوردهاست که مانند آنها در شاهنامه نیز وجود دارد. برای نمونه، عبارت «یا بنی انی قد اختر قد للملک علی سائرا بنائی لما تفرست فیک من الخیر» از غرر اخبار ملوک الفارس به بیت زیر از شاهنامه در عهد انوشیروان نزدیک است:
خردمند شش بود ما را پسر دل افروز و بخشنده و دادگر
ترا برگزیدم که مهتر بدی خردمند و زیبای افسر بدی
مضمون داستانهای شاهنامه در زمان هخامنشیان نیز در محافل خاص نقل میشدهاست. مهری از زمان ساسانیان موجود است که کیومرث را نشان میدهد که پاها و بدن پشمالو و چهرهای میان انسان و حیوان و حیوانات در کنار او هستند.
محتوا و بخشبندی
شاهنامه حماسهای گسترده و فراگیر و یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان است که محتوای آن اسطورهها،، وقایع و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است. در شاهنامه پنجاه پادشاه (از جمله سه زن) سلطنت کردهاند و محتوای آن تاریخی است. نخستین پادشاه شاهنامه، کیومرث و بازپسین پادشاه آن یزدگرد سوم است که در جنگ از اعراب شکستخورد. این پنجاه پادشاه و شماری از شخصیتهای دیگر حوادث شگرف و قهرمانانه و خائنانه آفریدند.
شاهنامه داستان قهرمانان ایران باستان است و خواننده را به دوران ایران باستان باز میگرداند. در زمانی که زبان عربی با شمشیر خون اعراب بهعنوان زبان اصلی شناخته شدهبود، و خون پارسی زبانان ریخته میشد فردوسی از زبان پارسی در شاهکارش استفادهکرد. فردوسی در این باره چنین میسراید:
نمیرم از این پس که من زندهام که تخم سخن را پراکندهام
شاهنامه به سه بخش اساطیری (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا قتل رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح ایران توسط اعراب) تقسیم میشود.
بخش اسطورهای
پیشدادیان نخستین دودمان فرمانروا در شاهنامه است که واژهٔ «پیشداد» بهمعنی «نخستین کسی که قانون آوردهاست» است. کیومرث این سلسلهٔ فرمانروایی را بنیاد گذاشت که او در شاهنامه نخستین فرمانروا و در متون اوستایی نخستین کسی بودهاست که از فرمان اهورامزدا متابعت کرده و اهورامزدا همهٔ قبایل آریایی را از او آفریدهاست. اما برخی از تاریخنگاران که از متون پهلوی استفاده کردهاند، کیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا میدانند. کیومرث پسری به نام سیامک داشت که در جنگ با دیوان کشتهشد و پس از مرگ کیومرث، هوشنگ (پسر سیامک) پادشاه هفت کشور شد و انتقام پدرش را از دیوان گرفت. او چهل سال فرمانروایی کرد و آهن و آتش را کشفکرد و جشن سده را بنیاد گذاشت و ساختن پوشاک از پوست حیوانات را به مردم آموخت. پس از او، طهمورث بر تخت نشست و در برانداختن دیوان رنج بسیار برد و برخی از چهارپایان را اهلیکرد و آیینهای نیکو آورد.
پس از طهمورث، فرزندش جمشید پادشاه شد و به ساختن آلات جنگ و خود و زره و ذوب آهن پرداخت. او گوهرها را از سنگها بیرونآورد و بویها و عطریات خوش پدید آورد و به مردم کشتیرانی و رشتن و بافتن و دوختن جامه را آموخت. مردم در زمان او به چهار دستهٔ آتشبانها، جنگجویان، کشاورزان و دستورزان تقسیم میشدند. او تختی ساخت و در روز هرمزد از ماه فروردین بر آن نشست و مردم آن روز را نوروز خواندند. او با این نیکیها و پرستش خدا و درستی سیصد سال فرمانروایی کرد. اما او پس از مدتی مغرور شد و خود را خدای جهان دانست و فر کیانی از او دور شد. سرانجام، سپاهی از ایران به سوی تازیان رفت و ضحاک را به پادشاهی ایران برگزید و او به ایران آمد و از ایرانیان و تازیان سپاهی گردآورد و بر جمشید تاخت و جمشید گریخت و صد سال پنهان شد. اما او روزی در کناز دریای چین پدیدار شد و ضحاک او را به دو نیم کرد و خوهرانش ارنواز و شهرناز را به زنی گرفت.
ضحاک هزار سال فرمانروایی کرد و در عهد او آیین فرزانگان پنهان و کام دیوان آشکار شد و هر روز مغز دو مرد جوان را به عنوان خورش به مارهای روی شانههای ضحاک میدادند، اما دو تن به نامهای ارمایل و گرمایل هر روز جان یکی از جوانها را نجات میدادند. وقتی که چهل سال از پادشاهی ضحاک ماندهبود، در شبی سه نفر را که فر کیانی داشتند، در خواب دید. خوابگزاران او را از ظهور فریدون آگاهکردند و هنگامی که او در جستجوی فریدون بود، کاوه آهنگر بر او قیامکرد و فریدون را به پادشاهی برگزید و او را به جنگ با ضحاک برانگیخت و فریدون او را در کوه دماوند در غاری آویخت. فردوسی بارها ضحاک را اژدها یاد کردهاست:
فریدون چنین پاسخ آورد باز که گر چرخ دادم دهد از فراز
ببرم پی اژدها را به خاک بشویم جهان را ز ناپاک پاک
که گر اژدها را کنم زیر خاک بشویم شما را سراز گرد پاک
فریدون از نژاد جمشید و فرزند آبتین و فرانک بود. او قلمروی خود را به سه قسمت کرد و هر قسمت را به یکی از پسران خود سپرد. به طوری که پادشاهی ایران به ایرج، توران به تور و شام را به سلم داد. تور و سلم، ایرج را کشتند و فریدون به وسیلهٔ منوچهر انتقام ایرج را خواست. منوچهر نیز که نوادهٔ فریدون و پسر بود، تور و سلم را به یاری پهلوانانی مانند نریمان و قارن کشت. پس از آن منوچهر نزد فریدون آمد و فریدون او را به پادشاهی برگزید و خود درگذشت.
بخش پهلوانی
از سام پسر نریمان (پهلوانی سیستانی) پسری حاصلشد که به دلیل موهایش سفیدش او را زال نامیدند، اما سام او را نپذیرفت و او را در رشتهکوه البرز نهاد و سیمرغ او را یافت و پروراند. پس از چندی سام در خوابی پهلوانی را دید که از وجود زال در البرز کوه مژده میداد و این خواب دو بار تکرار شد. بنابراین سام به البرز رفت و سیمرغ، زال را به او داد. زال از جانب سام پادشاه سیستان شد و شیفتهٔ رودابه دختر مهراب کابلی شد، اما چون مهراب از نژاد ضحاک بود، زال به ازدواج با دخترش تن نمیداد تا این که مؤبدان به زال و منوچهر مژدهدادند که از رودابه پهلوانی زاده خواهدشد. بنابراین زال، رودابه را به زنی گرفت و از این ازدواج رستم حاصلشد. زایش رستم با رنج بسیاری همراه بود و سیمرغ دستور میدهد که پهلوی راودابه را شکافته و رستم را از شکم او بیرون بیاورند. رستم دو برادر به نامهای شغاد و زواره داشت. از رستم پنج فرزند به نامهای فرامرز، سهراب پسر رستم، جهانگیر، بانو گشسپ و زر بانو حاصلشد. سهراب به دست پدر کشتهشد، اما از او فرزندی به نام برزو و از برزو فرزندی به نام شهریار باقیماند. جهانگیر نیز مانند رستم جنگی با ایرانیان و پدر خود رستم و برادر خود فرامرز کرد که در پایان شناختهشد و از مرگ گریخت، اما در پایان دیوی او را از کوه پرتابکرد و کشت.
پس از منوچهر، فرزندش نوذر بر تخت نشست و چون از راه پدر سرپیچی کرد، لشکریانش بر او شوریدند، اما سام دوباره او را به راه آورد. پشنگ (پادشاه وقت توران) دو فرزند خود افراسیاب و اغریرث را با بزرگان توران زمین و سپاهی بزرگ به نبرد با نوذر فرستاد. افراسیاب پس از سه جنگ نوذر را اسیر کرد و کشت و زال به جنگ افراسیاب رفت و زو را پادشاه کرد. زو به یاری پهلوانان ایران با افراسیاب جنگهای بسیاری کرد و چون خشکسالی و قحطی جهانیان را آزرده کردهبود، زو و افراسیاب به صلح تن دادند و آمودریا مرز ایران و توران شد. سرانجام، زو پس از پنج سال پادشاهی در هشتاد و شش سالگی درگذشت.
پس از زو، گرشاسپ بر تخت نشست و نه سال پادشاهی کرد و در بازپسین سال پادشاهی او، افراسیاب به فرمان پشنگ به ایران روی آورد و گرشاسپ درگذشت و روزگار آزار و ستیز ترکان فرارسید تا زال، رستم را به جستجوی کیقباد به البرز کوه فرستاد. کیقباد که از نژاد فریدون بود، پادشاهی ایران را پذیرفت و دودمان کیانیان را بنیاد گذاشت. او به درخواست پهلوانان ایران به نبرد با افراسیاب شتافت و با او جنگی سخت کرد که در این جنگ رستم پهلوانیها کرد و افراسیاب که تاب ایستادگی نداشت، از پشنگ درخواستکرد که با ایرانیان صلحکند و آمودریا مرز ایران و توران باشد. سپس کیقباد استخر را به پایتختی برگزید و شهرها و آبادیها ساخت و صد سال فرمانروایی کرد. پس از کیقباد، پسرش کیکاووس بر تخت نشست. او نخست آهنگ فتح مازندران کرد و پندهای زال را نپذیرفت و با گروهی از سواران و دلیران ایران به مازندران تاخت. ارژنگ (پادشاه مازندران) از دیو سپید کمک خواست و او به جادو، کیکاووس و لشکریانش را کور کرد و به بند افکند. یکی از سپاهیان کاووس که از جادو دور ماندهبود، به زال خبر رساند و او رستم را به مازندران فرستاد. رستم، دیو سپید را کشت و جگر او را بر چشم ایرانیان مالید و همه را بینا کرد. سپس کاووس به ایران بازگشت و پس از مدتی شاه بربر، مصر و هاماوران را شکستداد و سودابه (شاهزادهٔ هاماوران) را به زنی گرفت. اما شاه هاماوران با تدبیر، کاووس و سپاهیانش را به بند افکند و وقتی این خبر شایعشد، ترکان و تازیان (اعراب) به ایران دست افکندند. سپس افراسیاب به ایران تاخت و تازیان را از ایران بیرون راند و خودش پادشاه ایران شد. پس از آن رستم به هاماوران رفت و کاووس را نجاتداد و کاووس با سودابه و پهلوانان به ایران بازگشت و افراسیاب را از ایران بیرون راند. از کاووس دو پسر به نامهای سیاوش و فریبرز باقیماند. سودابه (همسر کیکاووس) به سیاوش دلباخت، اما سیاوش به خواستهٔ او تن نداد و سودابه او را نزد پدرش متهمکرد و خیانتکار خواند و سیاوش برای اثبات بیگناهی خود از آتش گذشت. او پس از مدتی با سپاهی بزرگ به جنگ با افراسیاب رفت و افراسیاب که توان ایستایی در برابر او را نداشت، التماس صلحکرد و سیاوش پذیرفت. اما کیکاووس تندخو به صلح تن نداد و سیاوش را در نامهای سرزنش کرد. سیاوش از کاووس دلگیر شد و نزد افراسیاب به توران رفت. افراسیاب و پیران ویسه او را گرامی شمردند و پیران دختر خود جریره و افراسیاب دختر خود فریگیس را به سیاوش دادند. پس از مدتی، گرسیوز که به سیاوش حسادت میکرد، افراسیاب را به قتل سیاوش تحریضکرد و افراسیاب نیز سیاوش را کشت. پس از رسیدن خبر قتل سیاوش به ایران، غوغای بزرگی برخاست و رستم، سودابه را برای انتقام سیاوش کشت و به توران تاخت و آن را ویرانکرد. از سیاوش دو پسر به نامهای کیخسرو از فریگیس و فرود از جریره باقیماند.
پس از کشتهشدن سیاوش به فرمان افراسیاب، فریگیس پسری به نام کیخسرو به دنیا آورد. افراسیاب فرمانداد که او را نزد چوپانها به کوه بفرستند تا از نژاد خود آگاهنباشد. پیران نیز چنین کرد و کیخسرو را به چوپانها سپرد و وقتی که کیخسرو چند سالش شد، او را نزد خود آورد و افراسیاب فرمانداد که او و مادرش فریگیس به کَنگدژ بروند. سرانجام، گیو پسر گودرز به فرمان پدر عازم یافتن کیخسرو در توران شد و پس از هفت سال جستجو، او را یافت و با مادرش فریگیس به ایران آورد. پس از رسیدن کیخسرو به ایران، بر سر جانشینی کیکاووس میان او و فریبرز (پسر کاووس) اختلاف افتاد و قرار بر این شد که هر کدام بتواند دژ بهمن را بگشاید، جانشین کاووس است و گشودن این دژ فقط از دست کیخسرو برآمد. پس از آن، کیخسرو به فرمان کاووس به خونخواهی پدرش سیاوش برخاست و سرانجام افراسیاب و برادرش گرسیوز را به کین پدرش کشت. پس از قتل افراسیاب، کاووس پادشاهی خود را به کیخسرو داد و پس از ۱۶۰ سال پادشاهی درگذشت. سپس کیخسرو، جهن (پسر افراسیاب) را پادشاه توران کرد و خود پس از خستگی از کار جهان، لهراسپ را به جای خود به سلطنت نشاند و خود با توس، گودرز و فریبرز به کوهی ناپدید شد. لهراسپ در درگاه کیخسرو مردی گمنام و از نژاد کیقباد بود و او آتشکدهای به نام آذربرزین مهر ساخت. او دو پسر به نامهای زریر و گشتاسپ داشت که پادشاهی را به گشتاسپ سپرد و خود به آتشکدهٔ نوبهار در بلخ رفت و به ستایش خدا پرداخت و پذیرای و پیرو آیین زرتشت شد.
در دورهٔ پادشاهی گشتاسپ، زرتشت آیین خداپرستی آورد و گشتاسپ دین او را پذیرفت. اما ارجاسپ (پادشاه توران) با گشتاسپ اختلاف داشت و میان او و گشتاسپ جنگها درگرفت تا سرانجام ارجاسپ به دست اسفندیار پسر گشتاسپ کشتهشد. اسفندیار آرزوی تخت پادشاهی داشت و چون گشتاسپ با هیچ بهانهای از رنج خواهش او آسوده نمیماند، او را برای جنگ با رستم به سیستان فرستاد و این شاهزاده به دست رستم کشتهشد. اما رستم، بهمن (پسر اسفندیار) را به خواهش اسفندیار پروراند و پس از مدتی او را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را جانشین خود کرد.
گروهی از خاورشناسان مانند یوهانس هرتل و ارنست هرتسفلد، کیانیان را هخامنشیان دانسته و کوشیدهاند که پادشاهان کیانی و هخامنشی را با یکدیگر منطبقکنند. هرتل عقیدهداشت که زرتشت در زمان پادشاهی گشتاسپ (پدر داریوش بزرگ هخامنشی) زندگی میکردهاست. او چنین پنداشتهاست که پادشاهان کیانی از کیقباد تا کیخسرو، سران قبایل غربی ایران بودند و ممکناست شخصیت تاریخی داشته و یا داستانی و افسانهای بودهباشند، ولی بقیهٔ پادشاهان کیانی، همان پادشاهان هخامنشی بودهاند. اما هرتسفلد از این حد فراتر رفته و گفتهاست که نخستین پادشاهان کیانی، همان پادشاهان ماد بودهاند که هرودوت و کتزیاس از آنها نام بردهاند و کیخسرو نیز همان کوروش بزرگ هخامنشی است.
بخش تاریخی
رستم، بهمن را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را بر تخت نشاند و اردشیر خواند. نخستین کاری که بهمن کرد، انتقامگرفتن از دودمان رستم بود؛ او زال را به بند کشید و فرامرز را بر دار و تیرباران کرد. پشوتن (پسر گشتاسپ) از نفرین رودابه ترسید و به بهمن گفت که زال را ببخشد و همهٔ خاندان رستم را به جای خود بفرستد و بهمن نیز چنین کرد. بهمن پسری به نام ساسان و دختری به نام همای ملقب به چهرزاد داشت که بسیار زیبا بود. چنانکه فردوسی دربارهٔ زیبایی او میسراید:
پدر در پذیرفتش از نیکوی بدان دین که خواند ورا پهلوی
همای باردار شد و در همان حال بهمن بیمار شد و در بستر مرگ همای را به جانشینی خود برگزید. نام بهمن در اوستا نیامدهاست و این نخستین بار است که روایات ملی ایران از اوستا جدا و با تاریخ دودمان هخامنشیان درمیآمیزد. همای نیز سی سال فرمانروایی کرد. پس از همای نیز داراب به مدت دوازده سال پادشاه شد که فرزند بهمن و همای بود. از داراب دو پسر به نامهای دارا و اسکندر باقیماند که دارا پس از او پادشاه ایران شد. مادر اسکندر (المپیاس) دختر فیلیپ مقدونی بود و اسکندر پس از نیای مادری خود پادشاه یونان شد. این روایت دربارهٔ اسکندر را برخی از تاریخنگاران دیگر نیز نقل کردهاند. دارا بازپسین پادشاه کیانی بود که پس از قیام اسکندر و سه رزم با او به کرمان گریخت و از اسکندر درخواست صلح کرد. اما اسکندر صلح را نپذیرفت و دارا از پادشاه هند کمک خواست، اما اسکندر به هند لشکر کشید و دارا کشتهشد و اسکندر پادشاه ایران شد. دارا همان داریوش سوم هخامنشی است که در زمان او اسکندر مقدونی به ایران لشکر کشید. اسکندر در متون پهلوی برافکنندهٔ شاهنشاهان ایران و سوزانندهٔ کاخ شاهان هخامنشی است و در متون زرتشتی ملعون خوانده شدهاست. اما او در شاهنامه مردی بزرگ و اصیل و از نژاد کیان است که شرف نسب را با دانش و داد درآمیخته و فتوحات بزرگ کردهاست.
شاهنامه از اشکانیان و شاهان آن به جز ذکر نام و برخی اطلاعات ناقص چیزی نگفتهاست. فردوسی دربارهٔ اشکانیان چنین گفتهاست که پس از اسکندر کسی را تاج و تخت نبود و بزرگانی از نژاد کیآرش (پسر کیقباد) هر یک بخشی از ایران را تصرفکردند و پادشاه شدند و دویست سال همینگونه گذریشد. ارشک، شاپور، گودرز، بیژن، نرسی، اورمزد بزرگ، آرش، اردوان و بهرام (معروف به اردوان بزرگ) شاهان اشکانی در شاهنامه هستند. اما وقتی که شاهان اشکانی از میان رفتند، کسی تاریخشان را بر زبان نیاورد:
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایشان جز از نام نشنیدهام نه در نامه خسروان دیدهام
منابع تاریخی از جمله سنگنبشتههای ساسانی، متون پهلوی (پارسی میانه) و تاریخهای پارسی و عربی مانند تاریخ طبری گزارشهای متفاوتی از تبار و نژاد دودمان ساسانی ارائه کردهاند. در این میان، گزارش شاهنامه از تبار ساسانیان در مقایسه با سایر منابع از تفاوت عمدهای برخوردار است که نمایانگر تفاوت منبع اطلاعاتی فردوسی با تاریخنگاران سدههای نخست اسلام است.
شاهنامه با شکست سپاه ایران به پادشاهی یزدگرد سوم از اعراب به پایان میرسد. فردوسی دربارهٔ حمله اعراب به ایران چنین میسراید:
بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمَّر شود
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر کز اختر همه تازیان را است بهر
از این مارخوار اهرمن چهرگان ز دانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی به باد
نفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان
شاعران بسیاری پیش از فردوسی هزاران بیت شعر سرودهاند، اما هیچکدام در جایگاه فردوسی قرار نگرفتند. فردوسی را میتوان زندهگرداننده و احیاگر زبان پارسی دانست. نظم شاهنامه و شهرت آن در ایران مایهٔ نهضت بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ گردید. شاهنامه با این که نتیجهٔ نهضت بزرگ ملی ایرانیان در زندهکردن افتخارات ملی بود، نهضت تازهای در نظم داستانهای حماسی ایجاد کرد و فردوسی پیشرو نهضت و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره بر عرصه آمدند و شهرت عجیبی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زندهنکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه وقت میخواست و این از عهدهٔ یک نفر بر نمیآمد. برای نمونه، او به اشارات کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسندهکرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، به طوری که پس از یک سده حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد. این منظومههای حماسی پس از شاهنامه، به تقلید از شاهنامه نظم شدهاند و همه در بحر متقارب مثمن محذوف هستند که دلیل انتخاب این وزن نیز دو امر است: نخست شهرت شاهنامه و تصور عموم در این که اشعار حماسی را هیچ وزنی به جز وزن سخنان فردوسی شایسته و سزاوار نیست. دوم نیز سازش این وزن با افکار حماسی و ترکیبات پهلوانی بود. اما همهٔ این مقلدان با وجود پیروی شدید از شاهنامه، هیچگاه نتوانستند از عهدهٔ همسری با فردوسی برآیند. سازندگان این منظومهها به جز چند تن از آنها گمنام و ناشناس هستند و از آنها اطلاعاتی در دست نیست و بیشتر این منظومهها به خاندان گرشاسپ اختصاصدارند.
شاهنامه همچنین نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست. آلفونس دو لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ در مجلهٔ «مدنیت» تحت عنوان «گروهی از بزرگان و نوابغ قدیم و جدید ... » شرح داستان رستم را به میان آورد. از میان داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا چندان شهرت یافت که به چند زبان بازگردانیشد و منظومههای زیبایی از آن ترتیب یافت. واسیلی آندریویچ ژوکوفسکی منظومهٔ زیبایی که در ادبیات روسی حائز مرتبهٔ بلندی است، در داستان رستم و سهراب پدید آورد. شاهکار دیگری که از داستان رستم و سهراب در ادبیات اروپایی شهرتیافت، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است. یوهان ولفگانگ گوته (شاعر استاد آلمانی) که به ادبیات پارسی عشقی فراوان داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ اشعار خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را با عظمت و اهمیت ستودهاست. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی تأثیر گرفته و نام او را آوردهاست. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومههای خود داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را نظم کردهاست. فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی مبتنی بر زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساختهاست که از آثار زیبا و مشهور او است. شاعر دیگری به نام موریس باره نیز در یکی از آثار خود به نام «ضیافت در کشورهای خاور» نام فردوسی را آوردهاست.
بازگردانی شاهنامه به زبانهای دیگر
شاهنامهٔ فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفتهاست و مهمترین دلیل آن بازگردانیهای متعدد آن و پژوهشهای مفصل و جامع دربارهٔ آن در زبانهای خارجی است. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانیکرد. این بازگردانی از روی نخستین شاهنامه که در سال ۳۸۴ تمام شدهبود، انجامشد و در زبان عربی الشاهنامه نامگذاریشد. علی افندی در سال ۹۱۶ هجری شاهنامه را بدون نقص و کاستی به شعر ترکی درآورد. سرافیون ساباشویلی (ادیب معروف گرجستان) شاهنامه را به نثر و نظم به گرجی درآورد. او به بازگردانی کامل شاهنامه موفقنشد، اما اثر او پس از مرگش توسط برخی از مترجمان گمنام کاملشد.
نخستین شخص اروپایی که از فردوسی و شاهنامه سخن گفت، سر ویلیام جونز انگلیسی بود که در کتاب خود موسوم به شرح ادبیات آسیایی، قطعاتی را از شاهنامه در سال ۱۷۷۴ میلادی بازگردانیکرد، اما چون او چندان از احوال فردوسی آگاهی نداشت، شاهنامه را اثر چند تن از شاعران دانست. پس از او، لومسدن انگلیسی بود ترجمهٔ خوبی از شاهنامه ارائهداد که تنها یک قسمت از آن منتشر شد. پس از او نیز مهمترین ترجمهٔ کامل شاهنامه تا مرگ رستم توسط گورس آلمانی در سال ۱۸۲۰ انجامگرفت و توجه عموم را به شاهنامه جلبکرد. در سال ۱۸۷۳، فریدریش روکرت (خاورشناس و شاعر آلمانی) داستان رستم و سهراب را به نظم آلمانی درآورد و این بازگردانی موجب شهرت فراوان شاهنامه در ادبیات اروپایی شد.
از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸، یکی از مهمترین ترجمههای شاهنامه به زبان فرانسوی توسط ژول مل انجامگرفت. از ترجمههای دیگر شاهنامه میتوان به ترجمهٔ منظوم پیتزی به زبان ایتالیایی اشارهکرد. ژو کوسکی نیز داستان رستم و سهراب را به نظم روسی درآورد. لازم به ذکر است که شاهنامه به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان امروز بازگردانی شدهاست. همچنین آثاری از شاهنامه به زبانهای ارمنی، گجراتی، دانمارکی، مجاری، سوئدی، لهستانی و هندی بر جای ماندهاست. دکتر صالح محمد زیری وزیر پیشین وزارت صحت عامه افغانستان و یکی از شخصیت های سیاسی چهار دهه تاریخ این کشور، شاهنامه را با عنوان "د فردوسی شهنامه" به نثر شیوای پشتو برگرداند. ترجمه پشتو در طی هجده ماه به پایان رسید و در سال ۱۳۹۳ خورشیدی (۲۰۱۴) نخستین چاپ آن در ۶۳۳ صفحه روانه بازار شد. مترجم پشتو در آغاز کتاب، بحث مفصلی دارد در پیرامون سرزمین پهناور شاهنامه از قاف تا سیستان، از زابل تا سمنگان و از اندراب تا گرزوان و به دنبالش اشاره میکند به دو دلیلی که چرا شاهنامه در مناطق عمدتا پشتون نشین درست جا نیفتاده است.
همچنین شماری از مترجمان شاهنامه عبارتند از:
بازگردانی هاگمان به زبان لاتین در سال ۱۸۰۱
بازگردانی استفان وستون به زبان انگلیسی در سال ۱۸۱۵
بازگردانی هلن زیمرن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۲۲
بازگردانی تولو رابرستن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۳۱
بازگردانی هالیستن به زبان لاتین در سال ۱۸۳۹
بازگردانی فن استار کنفلس به زبان آلمانی در سال ۱۸۴۰
بازگردانی مودی به زبان گجراتی که به سال ۱۸۹۷ الی ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید.
بازگردانی ژرژ وارنر و ادموند وارنر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۵
بازگردانی بگستون به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی راجرز به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی ویلیام استیگند به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی تیریاکیان از داستان اردشیر بابکان به زبان ارمنی که در سال ۱۹۰۹ در نیویورک به چاپ رسید.
بازگردانی والاس گاندی به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۲
بازگردانی اسیگمن به زبان آلمانی در سال ۱۹۱۹
بازگردانی ژرژ لچینسکی به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۰
بازگردانی ورنر یانسن به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۲
بازگردانی رادو آنتال به زبان مجاری در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آرتور کریستنسن به زبان دانمارکی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آکسل اریک هرملین به زبان سوئدی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی ژوزف اوربلی به زبان روسی در سال ۱۹۳۴
واژگان عربی در شاهنامه
فردوسی زمانی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود و او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زندهٔ زمان او پارسی سره نبود بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره که بسیاری از واژگان آن متروک و مردهبود، بهره گیرد، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با این که شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامهٔ ابومنصوری است، فردوسی در مواقع مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. بیت یکی مانده به پایان داستان رستم و اشکبوس چنین است:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسن ملک گفت زه
در این بیت پنج واژهٔ عربی (قضا، قدر، فلک، احسن، ملک) وجود دارد. شمار واژگان عربی شاهنامه ۸۶۵ است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.
هزارهٔ شاهنامه در یونسکو
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه است. هزارهٔ شاهنامه در فهرست رویدادهای فرهنگی، هنری و علمی در سالهای ۲۰۱۰ - ۲۰۱۱ میلادی به پیشنهاد بنیاد فردوسی از سوی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسیده است. به همین روی برای گرامیداشت این رویداد در کشورهای گوناگون برنامههای دامنهداری برپا شد.
جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان ۱۹۲ کشور عضو یونسکو در ۳۱ مارس ۲۰۱۰ (۱۱ فروردین ۱۳۸۹) در شهر پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) به کوشش بنیاد فردوسی برگزار شد.
همچنین با همکاری انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی ایران، آیین بزرگداشت پایان هزارهٔ شاهنامه در برلین، آلمان در ۲۸ می ۲۰۱۰ (۷ خرداد ۱۳۸۹) برگزار شد. بهانهٔ برگزاری این بزرگداشت، ثبت هزارهٔ شاهنامه در یونسکو بود. در این برنامه سخنرانان و پژوهشگران از زوایای گوناگون به ارزشهای تاریخی و ادبی شاهنامه، تأثیرگذاری آن در فرهنگ ایرانی، چگونگی بازتاب آن در هنر و ادبیات اروپایی و زندگی فردوسی پرداختند. این آیین در تالار کنسرت هاوس برلین در ژاندارمارن مارک برگزار شد.
در بخش نخست، پس از معرفی فعالیتهای انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی از سوی محمدحسین توسیوند (از پایه گذاران دو انجمن)، بخشی از سخنرانیها به زبان آلمانی و بخشی به زبان پارسی انجامشد. در این بخش افرادی همچون ناصر کنعانی (استاد پیشین دانشگاه برلین)، بیژن غیبی (پژوهشگر تاریخ و ایرانشناس ساکن آلمان)، اسدالله حبیب (استاد پیشین دانشگاه در افغانستان)، فریدون جنیدی (عضو هیات امنای بنیاد فردوسی) و روشن رحمان (استاد دانشگاه زبان و ادب پارسی در تاجیکستان) سخنرانی کردند. آخرین سخنران این آیین نیز اولریش مارزولف (استاد دانشگاه گوتینگن و اسلامشناس آلمانی) بود. در بخش دوم هم مرجان صادقی از ایران به نقالی و شاهنامهخوانی پرداخت و گروه موسیقی محلی بانو به سرپرستی مریم آخوندی هنرنماییکرد.
هنر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا به منظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند.
از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر و داستان)، سینما و معماری اشاره کرد.

واژهشناسی
واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمه سو به معنی نیک و نر یا نره به معنای زن و مرد است. در زبان اوستایی حروف "سین"به"ها" تبدیل شده و واژه هونر ایجاد گشته است که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمده است که به معنای انسان کامل و فرزانه است. بریتانیکا هنر را به عنوان« استفاده توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی و یا تجاربی که می توان با دیگران تقسیم شود» تعریف می کند.
در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد، و هنر به معنای کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و... به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
به دشمن نمایم هنر هرچه هست/ز مردی و پیروزی و زور دست
چون غرض آمد هنر پوشیده شد/صد حجاب از دل به سوی دیده شد
هنرهای زیبا
تقسیمبندیهای هنر متنوع است؛ یکی از آنها در حالت کلی آثار هنری را به دو دستهٔ هنرهای زیبا و هنرهای کاربردی تقسیم میکند:
هنرهای کاربردی: منظور از هنرهای مفید هنرهایی است که نخست کارکرد و سودمندی آنها اهمیت دارد و هدف از خلقشان کاربردشان بودهاست. مانندxvjhnetyjh: طراحی خودرو، معماری، طراحی صنعتی.
هنرهای زیبا: منظور از هنرهای زیبا هنرهایی است که تنها به دلیل زیبا بودنشان خلق شدهاند. به عبارتی «نه به خاطر چیزی دیگر، بلکه به خاطر خودشان به وجود آمدهاند». مانند: نقاشی، مجسمهسازی، موسیقی، رقص.
واژه هنر امروزه در زبان فارسی در معنایی متفاوت از گذشته به کار میرود و بیشتر منظور از آن اشاره به نتیجه خلق انسانها در زمینه هنرهای زیبا است. معنای این واژه امروز معادلی برای واژه هنرهای زیبا در زبان انگلیسی است. به طور سنتی مجموعه هنرهای زیبا به ۷ دسته تقسیم میشوند:
موسیقی
هنرهای دستی: مجسمه سازی، شیشه گری، و ...
هنرهای ترسیمی: نقاشی، خطاطی، عکاسی و ...
ادبیات: شعر، داستان، نمایشنامه، فیلمنامه و نثر
معماری
رقص و حرکات نمایشی
هنرهای نمایشی: سینما، تئاتر و ...
وجوه مشترک آثار هنری عبارتاند از:
تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکلگیری اثر هنری است
همه آثار هنری از عاطفه و احساس هنرمند سرچشمه میگیرند نه از تفکر منطقی و عقلانی او
چندمعنایی بودن و منشور مانندی، وجه اشتراک سوم تمام آثار هنری است.
این جنبه از خصایص آثار هنری، در واقع از دو ویژگی قبلی که برشمردیم، نتیجه میشود. بدین معنی که هر پدیدهای که عنصر اصلی سازنده آن تخیل و عاطفه باشد، بی شک نمیتواند معنایی منجمد و تک بعدی داشته باشد. از این روست که هر کس در برابر آثار هنری میایستد؛ دریافت و استنباط خاصی دارد. آثار هنری بسادگی میتوانند بیان کننده زیبایی حقیقی یا احساسات باشند. تغییری که هنر بر روح انسان میگذارد تغییری عمیق و ماندگار و طولانیتر است. در نتیجه هر گاه خواهان اثرگذاری ماندگار باشیم، میتوانیم از هر یک از رشتههای هنری به فراخور نیازمان بهره ببریم. همانطور که در روانشناسی این بحث به اثبات رسیدهاست، جهان از مجموعهای از افراد تشکیل شدهاست، پس اگر بخواهیم در سریعترین حالت بر تعداد زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته باشیم میتوانیم از اسباب هنر استفاده کنیم، که هنر موسیقی و هنرهای نمایشی چون از طریق حس شنوایی و حس بینایی به سرعت درک میشوند، میتوانند توام با یکدیگر به سرعت و در بعد جهانی تاثیری ژرف، عمیق، ماندگار و طولانی در جوامع به وجود میآورند.
هنرهای صناعی
هنرهای صناعی یا سنتی، هنرها و صنایع ظریفهای هستند که در طول سدههای متمادی با حفظ ریشهها و سنتهای خود رشد کرده مراحل شکلگیری خود را گذرانده یا میگذرانند.
هنرهای سنتی ایران را میتوان به گروههای زیر تقسیم کرد:
۱. شعر و ادبیات
۲. موسیقی
۳. معماری و هنرهای وابسته
۴. نمایشهای سنتی و آیینی
۵. صنایع مستظرفه
صنایع مستظرفه
صنعت و صنایع مستظرفه مقیاسی برای سنجیدن درجهء تکامل معنوی و روحی یک ملت است. درین جهان میان هزاران محسوسات که ما در زیر نفوذ حواس پنجگانهء خود از وجود و چگونگی آنها باخبر میشویم بعضی چیزها هست که ما بیاختیار آنها را بیشتر دوست میداریم.روح ما و قلب ما مجذوب آنها میشود بدون آنکه از آنها یک فایدهء عملی و آنی برای ما حاصل گردد. مثلا وقتیکه در جلو یک پردهء نقاشی که ثمرهء قوای دماغی و روحی یک صنعتکار را نشان میدهد میایستیم ساعتها مشغول تماشای آن و غرق حیرت و تعجب میشویم.
که بجز موارد بالا همه آثار هنری را شامل میشود هنر مقدس همواره دو غايت بنيادى داشته است. اول زيبايى صورت عبادات و دومنگهبانى و حفاظت از آن. دومين مميزه هنر مقدس بدان حقيقت رجوع مىكند كه اسلامصرف زيبايى را مطلوب تلقى نكرده، بلكه زيبايى را با كمال مورد تامل قرار مىدهد. آنچه منشا نقوش پراكنده و مايه پراكندگى خاطر است در قلمرو هنر اسلامى نفى مىشود، از اينجا هرگونه آرايش زرين يا جامههاى فاخر در عبادات طرد مىگردند. به تعبير بوركهارت آداب دينى هنر الهى است از آنجا كه گونهاى جلوهگرى و سمبوليسم- در سطحى از شكلها و حالتهاى آدمى- براى جستجوى راهى به ماوراى همه مظاهر واعيان وجود است. در مسيحيت اين آداب نيايشى است- مانند عشاى ربانى و آدابخاص مسيحى- متضمن هنر مقدس يعنى معمارى و شمايل نگارى مسيحى كه ازبرجستهترين مظاهر هنر مسيحى هستند. با توجه به معناى ذاتى عبادات اسلامى، و هنرىكه به زيبا كردن آن متوجه است، در عالم اسلامى به گونهاى ديگر فيضان و انعكاس هنرىآداب دينى را مىبينيم، يعنى جدا از مفهوم شمايل نگارى در عبادات مسيحى كه درضمن نوعى هنر تلقى مىشود. معمولاً از عبارت هنرهای صناعی برای بیان آن بخش از صنایع دستی که بیش از فن به هنر وابستهاند استفاده میشود.
حماسه
حماسه به رشته داستانهای پهلوانی و رزمی گفته میشود. حماسهها عموماً منظوم نوشته میشوند. به داستانها و موضوعات غیررزمی در ادبیات، بَزمی یا غِنایی گفته میشود.
تعریف حماسه
حماسه گونهای از متون وصفی است که به توصیف اعمال پهلوانی و افتخارات و بزرگیهای قومی یا فردی میپردازد.
محققان منظومههای حماسی را به دو نوع تقسیم کردهاند: منظومههای حماسی طبیعی و ملی که خود به دو گونه حماسههای اساطیری و پهلوانی مانند قسمت عمدهای از شاهنامه و منظومههای حماسی تاریخی مانند اسکندرنامه بخش میشود و منظومههای حماسی مصنوع همچون هانرید اثر ولتر.
یَلنامه و پهلواننامه واژههایی پارسیتبار و برابرهای پارسی سره واژه عربی حماسه هستند. یل به معنی پهلوان است.
ویژگیهای حماسه
از مهمترین ویژگیهای حماسه آن است که مدتها پس از حوادثی که از آنها سخن میگوید پدید میآید، اما به طور معمول معتقدات و آثار فکری و اجتماعی دوران شاعر با اعتقادات و سنتهایی دورانی که حماسه در آن بیان میشود اختلاط نمییابدو شاعر با حذف کردن نشانههای فرهنگی دوران پیشین، آثار و نشانهها ی زمان خود را در حماسه نمیآمیزد.
به طور کلی حماسههای پهلوانی و دینی که با ایام و لحظات خاصی از حیات ملی یک قوم در ارتباط است؛ دورانی که مردمان پیشین با مدنیت ساده و ابتدایی خود در تلاش برای تشکیل ملیت و تمدن خود بودهاند. موضوع داستانهای حماسی همیشه نخستین دورههای تمدن آن ملت است و در دورههای ترقی و کمال استقلال و تمدن یک ملت شاعران بیشتر به حماسههای مصنوع میپردازند.
همچنین در عموم حماسهها زمان و مکان وقایع مبهم است تا منظومه حماسی در زمان و مکان محدود نباشد.
ویژگی دیگر حماسه داستانی بودن ان میباشد حماسهها به صورت داستان بیان میشوند وجود قهرمانان برتر ( ملیت ) در حماسه نیز از دیگرویژگیهای حماسه به شمار میرود حوادث خارق العاده ای ( اغراق ) که در حماسه ذکر می شوند که باور آنها گاه دشوار میباشد نیز از ویژگیهای حماسه می باشد .
منشا حماسه
گروهی از محققان شعر حماسی را نتیجه و دنبالهٔ شعر غنایی میدانند و معتقند که بیشتر آثار حماسی از ترکیب سرودههایی که شاعران پیشین در طول زمان برای قهرمانان و سرداران سرودهاند، تشکیل شدهاست.
حماسههای ایرانی
در کنار شاهنامه که مجموعهای از بسیاری از منابع تاریخ و اسطوره ایران باستان است، شماری دیگر از حماسههای فارسی در دست است که از حماسهسرایی ساسانی ریشه میگیرند از جمله: گرشاسبنامه، بهمننامه، فرامرزنامه، کوشنامه، برزونامه، شهریارنامه، آذربرزیننامه، بیژننامه، لهراسبنامه و سامنامه. فهرست حماسههای ایرانی که دکتر ذبیح الله صفا میدهد شامل این کتابها نیز هست: داستان کک کوهزاد، داستان شبرنگ، داستان جمشید و جهانگیر نامه.
حماسهسرایان معاصر
از حماسه سرایان معاصر می توان از مهدی اخوان ثالث و صدرا ذوالریاستین نام برد.
برزونامه
بُرزونامه منظومهای حماسی است به زبان فارسی منسوب به «خواجه عمید عطایی رازی»، معروف به «ناکوک»، که شاعر (سدهٔ پنجم ق) در دربار غزنویان بوده.
خواجه حمید عطایی ابن یعقوب معروف به عطایی رازی از معاصران مسعود سعد سلمان است که به روایت مجمعالفصحا (۱:۳۴۲) به قولی به سال ۴۷۶ ه.ق.، به گفته عوفی در سال ۴۹۱ و بنا به قول رضا قلیخان هدایت در سال ۴۷۱ در لاهور در گذشتهاست.
از سراینده برزونامه آثار حماسی دیگری نیز در دستست که طبعاً به قرن پنجم تعلق دارد.
موضوع برزونامه سرگذشت برزو پسر سهراب و نوه رستم است که از توران به ایران میآید و ناشناخته با نیای خود رستم میجنگد. سرانجام پس از چندین نبرد، نژادش شناخته میشود و به سپاهیان ایران میپیوندد.
شهرت فراوان برزورنامه سبب شد که نقل برخی از داستانهای آن مانند قصه سوسن رامشگر به صورت جداگانه در میان مردم رواج یابد، و این داستان همراه با بخشی از رویدادهای مربوط به برزو بهنام «سرگذشت» به شاهنامه فردوسی افزوده شود.
از برزونامه چند دستنوشته در کتابخانه ملی پاریس و کتابخانه «بریتیش میوزیوم» لندن موجود است. در ایران حماسه برزونامه توسط علی محمدی دانشیار دانشگاه بوعلی سینا تصحیح شدهاست.
قیاس با شاهنامه
منظومهٔ برزونامه در تقلید از شاهنامه فردوسی در قالب مثنوی، به بحر متفاوت مثمّن محذوف یا مقصور سروده شدهاست. در این منظومه از واژههای عربی زیاد استفاده نشدهاست. برزونامه منظومهای است بزرگتر از شاهنامه فردوسی و دارای ۶۸۰۰۰ بیت.
از بررسیها چنین برمیآید که مؤلف برزونامه و فردوسی توسی آثار خود را باید از روی داستانهای مشترکی به نظم درآورده باشند، زیرا همانندیهای بسیاری میان شاهنامه و برزونامه موجود است، ازجمله همانندیها میان سیمرغ در شاهنامه و برزونامه. اما در شاهنامه جنبه آریایی و ایرانی داستانها کاملاً محسوس است، حال آنکه در برزونامه تأثیر باورهای برآمده از حمله عرب، اصالت و ریشه ایرانی داستان را تحتالشعاع قرار دادهاست.
کوشنامه
کوشنامه منظومهای حماسی اساطیری است که در قرن ششم هجری توسط ایرانشاه بن ابی الخیر در سالهای ۵۰۰ تا ۵۰۴ هجری به زبان فارسی نوشته شده است.
کوشنامه که در نخستین سالهای سدهٔ ششم هجری و به سبک شاهنامه سروده شده از تاریخنامههای ملّی افسانهای منظوم فارسی است که بخشی از رویدادهای تاریخ داستانی ایران باستان را به روایتی متفاوت با شاهنامهٔ فردوسی و شاهنامههای پیش از آن بازمیگوید. این اثر که پیداست بر پایهٔ روایاتی جز آنچه که مایهٔ کار فردوسی بوده سروده شده دارای نظمی زیبا و کموبیش استوار است.
شاید بتوان گفت که کوشنامه، کتابی است یگانه به زبان فارسی که اشارههای قابل توجه دربارهٔ چین و ماچین دارد. در کوشنامه از چند افسانه و داستان که منشأ رومی دارد یاد شده و شرحی دربارهٔ هریک آمدهاست. از نه پارهٔ کتاب که مانوش رومی به هدیه برای کوش میفرستد، پنج دفتر آن داستانهای شاهان روم است، که کوشنامه از آنان با عنوان پادشاهی افریقیس، داستان دقیانس (دقیانوس)، داستان پلاطس، پادشاهی اسطلیناس، و سرانجام داستان اسکندر یاد کردهاست.
دستنوشته منحصر به فرد شناخته شده از کوشنامه به شمارهٔ 2780. OR در مجموعهای مرکّب از چهار منظومه، در کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا محفوظ است. ویراستار این کتاب، جلال متینی استاد و رئیس پیشین دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه فردوسی است که مقدمهای مفّصل برای آن نوشتهاست.
موضوع داستان
داستان کوشنامه مربوط به کوش پیل دندان است که برادرزاده ضحاک است که سالها در کشورهای چین و افریقا و مغرب زمین با ستمگری و بیدادگری حکومت میکردهاست. او همیشه با جمشیدیان دشمنی داشته و درپی تعقیب و آزار ایشان بودهاست. او با یک نسب نامه جعلی از سوی دارنوش مانوش امپراتور روم را به پرداخت باج و خراج مجبور میکند. او زمانی که کوش پدرش-برادر ضحاک-قصد چین را میکند از زنی چینی متولد میشود و به سبب زشت بودن پدر اورا رها میسازد.آبتین اورا نزد خود بزرگ میکند. در جنگی میان آبتین و کوش او پسرش کوش پیل دندان را باز میشناسد و همین موجب میشود که کوش پیل دندان روبروی سپاه آبتین بایستد. آبتین به ماچین پناهنده شده و کوش پسرش کوش پیل دندان را شاه چین میکند. فریدون قدرت میگیرد به جنگ ایشان باز میگردد کوش میمیرد و ضحاک و کوش پیل دندان هردو اسیر و در دماوند زندانی میشوند. چهل سال پس از حضورش در دماوند فریدون اورا برای یاری در دفع آشوب سیاهان نوبی آزاد میکند. او اگرچه تا آندلس برای ایران پیشروی میکند اما ناگهان از راه برمیگردد و ایرانیان سپاهش را به بند میکشد. با همدستی تور و سلم اقدام به کشتن ایرج میکند و در نهایت منوچهر برای انتقام خون ایرج با او وارد جنگ میشود. او تقریبا در تمام صحنههایی که در شاهنامه فردوسی ذکر شده وارد شده و در متن داستانها قرار گرفته است.
شاهنامه
شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی، حماسهای منظوم در بحر متقارب مثمن محذوف و شامل حدود ۶۰٬۰۰۰ بیت و یکی از بزرگترین و برجستهترین حماسههای جهان است که سرایش آن سی سال به طول انجامید. محتوای این شاهکار ادبی، اسطورهها، افسانهها و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است که در چهار دودمان پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان خلاصه میشوند و به سه بخش اسطورهای (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح ایران توسط اعراب) تقسیم میشود.
زمانی که زبان دانش و ادبیات در ایران زبان عربی بود، فردوسی با سرودن شاهنامه موجب زندهشدن و احیای زبان پارسی شد. یکی از مأخذ مهمی که فردوسی برای سرودن شاهنامه از آن استفادهکرد، شاهنامه ابومنصوری بود. شاهنامه نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست و شاعران بزرگی مانند گوته و ویکتور هوگو از آن به نیکی یاد کردهاند.
شاهنامه بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفته و به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان بازگردانی شدهاست. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانیکرد و پس از آن بازگردانیهای دیگری از شاهنامه (از جمله بازگردانی ژول مل به فرانسوی) انجامگرفت.
فردوسی زمانی شاهنامه را سرود که زبان پارسی دچار آشفتگی بود و او از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. فردوسی در سرودن شاهنامه از پارسی سره بهرهنبرد و از پارسی دری استفادهکرد و شمار واژگان عربی در شاهنامه ۸۶۵ است.
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ پایان هزارهٔ سرایش شاهنامه بود که به این مناسبت، جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان ۱۹۲ کشور عضو یونسکو در پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد. همچنین آیین بزرگداشت هزارهٔ شاهنامه در کشورهای گوناگون به بهانهٔ ثبت آن در یونسکو از جمله برلین، آلمان برگزار شد.
سرایش
حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۱۰۲۰–۹۳۵ در دهکدهٔ پاژ در طابران توس) بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان است.
فردوسی نخستین کسی نبود که به آفرینش حماسهٔ ملی ایران دستزد. مسعودی مروزی قسمتی از شاهنامه را به وزن ترانههای ساسانی ساختهبود که از آن فقط چند بیت از سرگذشت کیومرث باقی ماندهاست. پس از او، دقیقی توسی سرگذشت گشتاسپ و ظهور زرتشت را به نظم آورد و چون به دست بردهای کشتهشد، شاهنامهٔ او ناتمام ماند. فردوسی که پیش از مرگ دقیقی و حتی پیش از زمانی که او به سرایش شاهنامه دستبزند، در اندیشهٔ سرایش شاهنامه بود، اثری در حدود پنجاه برابر کار دقیقی به وجود آورد و زمانی که به داستان گشتاسپ رسید، هزار بیت دقیقی را در شاهنامهٔ خود نقلکرد. آنگاه بزرگان زمان مانند حیی قتیبه و علی دیلم او را تشویقکردند و او پس از سی سال در حدود «پنج هشتاد بار از هجرت» (سال چهارصد هجری قمری) سرایش شاهنامه را به پایان رساند. او در مورد مدت سرایش شاهنامه چنین میسراید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
در طول زندگی فردوسی، ترکان غزنوی، سامانیان را برانداختند و به حکومت رسیدند. سلطان محمود غزنوی، پادشاه وقت غزنوی، به فردوسی وعدهداد که به ازای هر دو بیتی که او بسراید، به او یک دینار طلا خواهد داد. اما وقتی فردوسی کتابش را به پادشاه تحویلداد، پادشاه به جای طلا، نقره به او پرداخت.
سرانجام، سرایش شاهنامه در روز «اِرد» یا ۲۵ اسفند ۳۸۸ خورشیدی (۲۱ رجب ۴۰۰ قمری، ۱± روز) به پایان رسید. فردوسی دربارهٔ پایان سرایش شاهنامه چنین میسراید: پایان
سرآمد کنون قصه یزدگرد به ماه سپندارمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار به نام جهان داور کردگار
طبق گفتهٔ فردوسی، شمار ابیات شاهنامه ۶۰٬۰۰۰ است، اما شمار ابیات شاهنامه در وبگاه گنجور ۴۹٬۶۰۹ بیت است.
ستایش سلطان محمود غزنوی
امیرحسین خنجی میگوید که سرایش شاهنامه تماماً در دورهٔ سامانیان بودهاست، اما با برچینش سامانیان و روی کارآمدن غزنویان، فردوسی شاهنامه را به سلطان محمود تقدیمکرد. بدون شک آرمان او از این کار گرفتن پاداش نبود، بلکه حمایت سلطان محمود از شاهنامه بود؛ زیرا در آن روزگار فقط کتابهایی از حوادث مصون میماندند که در کتابخانههای وابسته به دربارهای فرمانروایان نگهداری و حفاظت میشدند. بنابراین، فردوسی ابیاتی دربارهٔ ستایش سلطان محمود سرود و در شاهنامه جایداد:
تن شاه محمودآباد باد سرش سبز بادا دلش شاد باد
چنانش ستودم که اندر جهان سخن ماند از آشکار و نهان
مرا از بزرگان ستایش بُوَد ستایش ورا در فزایش بُوَد
پیشینهٔ داستانهای شاهنامه
تحقیق در باب مآخذ شاهنامه اندکی دشوار است، زیرا از طرفی گاه میان روایات فردوسی و مورخان در برخی جزئیات اختلافاتی دیده میشود و از طرفی دیگر، مآخذی که فردوسی از آنها استفاده کردهاست، از میان رفتهاند و میان شاهنامه و مآخذ آن نمیتوان مقایسهٔ مستقیمی کرد. یکی از مآخذ مهم شاهنامه، شاهنامهٔ ابومنصوری است که فردوسی مدتی در جستجوی آن رنجبرد و از روی آن شاهنامه را سرود. فردوسی به جز شاهنامهٔ ابومنصوری از برخی داستانهای منفرد دیگر که در آن روزگار شهرت داشت، استفاده کردهاست. از جملهٔ این داستانها میتوان به رزم بیژن و گرازان، بیژن و منیژه، رزم رستم با اکوان دیو، داستان رستم و سهراب و برخی از رزمهای رستم اشارهکرد.
فردوسی راوی بخشی از سخنان خود را شخص پیر و سالخوردهای معرفی میکند که یقیناً یکی از کسانی بود که ابومنصور معمری برای نوشتن شاهنامهٔ ابومنصوری گماشتهبود که آن شخص پیر ماخ هروی بود که فردوسی او را با نام پیر خراسان معرفی کردهاست. همچنین ابومنصور ثعالبی که در مورد انوشیروان از شاهنامهٔ ابومنصوری استفاده میکرد، عباراتی در کتاب غرر اخبار ملوک الفارس آوردهاست که مانند آنها در شاهنامه نیز وجود دارد. برای نمونه، عبارت «یا بنی انی قد اختر قد للملک علی سائرا بنائی لما تفرست فیک من الخیر» از غرر اخبار ملوک الفارس به بیت زیر از شاهنامه در عهد انوشیروان نزدیک است:
خردمند شش بود ما را پسر دل افروز و بخشنده و دادگر
ترا برگزیدم که مهتر بدی خردمند و زیبای افسر بدی
مضمون داستانهای شاهنامه در زمان هخامنشیان نیز در محافل خاص نقل میشدهاست. مهری از زمان ساسانیان موجود است که کیومرث را نشان میدهد که پاها و بدن پشمالو و چهرهای میان انسان و حیوان و حیوانات در کنار او هستند.
محتوا و بخشبندی
شاهنامه حماسهای گسترده و فراگیر و یکی از بزرگترین شاهکارهای ادبی جهان است که محتوای آن اسطورهها،، وقایع و تاریخ ایران از ابتدا تا فتح ایران توسط اعراب در سده هفتم است. در شاهنامه پنجاه پادشاه (از جمله سه زن) سلطنت کردهاند و محتوای آن تاریخی است. نخستین پادشاه شاهنامه، کیومرث و بازپسین پادشاه آن یزدگرد سوم است که در جنگ از اعراب شکستخورد. این پنجاه پادشاه و شماری از شخصیتهای دیگر حوادث شگرف و قهرمانانه و خائنانه آفریدند.
شاهنامه داستان قهرمانان ایران باستان است و خواننده را به دوران ایران باستان باز میگرداند. در زمانی که زبان عربی با شمشیر خون اعراب بهعنوان زبان اصلی شناخته شدهبود، و خون پارسی زبانان ریخته میشد فردوسی از زبان پارسی در شاهکارش استفادهکرد. فردوسی در این باره چنین میسراید:
نمیرم از این پس که من زندهام که تخم سخن را پراکندهام
شاهنامه به سه بخش اساطیری (از عهد کیومرث تا پادشاهی فریدون)، پهلوانی (از قیام کاوه آهنگر تا قتل رستم و فرمانروایی بهمن پسر اسفندیار) و تاریخی (از پادشاهی بهمن و ظهور اسکندر تا فتح ایران توسط اعراب) تقسیم میشود.
بخش اسطورهای
پیشدادیان نخستین دودمان فرمانروا در شاهنامه است که واژهٔ «پیشداد» بهمعنی «نخستین کسی که قانون آوردهاست» است. کیومرث این سلسلهٔ فرمانروایی را بنیاد گذاشت که او در شاهنامه نخستین فرمانروا و در متون اوستایی نخستین کسی بودهاست که از فرمان اهورامزدا متابعت کرده و اهورامزدا همهٔ قبایل آریایی را از او آفریدهاست. اما برخی از تاریخنگاران که از متون پهلوی استفاده کردهاند، کیومرث را نخستین انسان و هوشنگ را نخستین فرمانروا میدانند. کیومرث پسری به نام سیامک داشت که در جنگ با دیوان کشتهشد و پس از مرگ کیومرث، هوشنگ (پسر سیامک) پادشاه هفت کشور شد و انتقام پدرش را از دیوان گرفت. او چهل سال فرمانروایی کرد و آهن و آتش را کشفکرد و جشن سده را بنیاد گذاشت و ساختن پوشاک از پوست حیوانات را به مردم آموخت. پس از او، طهمورث بر تخت نشست و در برانداختن دیوان رنج بسیار برد و برخی از چهارپایان را اهلیکرد و آیینهای نیکو آورد.
پس از طهمورث، فرزندش جمشید پادشاه شد و به ساختن آلات جنگ و خود و زره و ذوب آهن پرداخت. او گوهرها را از سنگها بیرونآورد و بویها و عطریات خوش پدید آورد و به مردم کشتیرانی و رشتن و بافتن و دوختن جامه را آموخت. مردم در زمان او به چهار دستهٔ آتشبانها، جنگجویان، کشاورزان و دستورزان تقسیم میشدند. او تختی ساخت و در روز هرمزد از ماه فروردین بر آن نشست و مردم آن روز را نوروز خواندند. او با این نیکیها و پرستش خدا و درستی سیصد سال فرمانروایی کرد. اما او پس از مدتی مغرور شد و خود را خدای جهان دانست و فر کیانی از او دور شد. سرانجام، سپاهی از ایران به سوی تازیان رفت و ضحاک را به پادشاهی ایران برگزید و او به ایران آمد و از ایرانیان و تازیان سپاهی گردآورد و بر جمشید تاخت و جمشید گریخت و صد سال پنهان شد. اما او روزی در کناز دریای چین پدیدار شد و ضحاک او را به دو نیم کرد و خوهرانش ارنواز و شهرناز را به زنی گرفت.
ضحاک هزار سال فرمانروایی کرد و در عهد او آیین فرزانگان پنهان و کام دیوان آشکار شد و هر روز مغز دو مرد جوان را به عنوان خورش به مارهای روی شانههای ضحاک میدادند، اما دو تن به نامهای ارمایل و گرمایل هر روز جان یکی از جوانها را نجات میدادند. وقتی که چهل سال از پادشاهی ضحاک ماندهبود، در شبی سه نفر را که فر کیانی داشتند، در خواب دید. خوابگزاران او را از ظهور فریدون آگاهکردند و هنگامی که او در جستجوی فریدون بود، کاوه آهنگر بر او قیامکرد و فریدون را به پادشاهی برگزید و او را به جنگ با ضحاک برانگیخت و فریدون او را در کوه دماوند در غاری آویخت. فردوسی بارها ضحاک را اژدها یاد کردهاست:
فریدون چنین پاسخ آورد باز که گر چرخ دادم دهد از فراز
ببرم پی اژدها را به خاک بشویم جهان را ز ناپاک پاک
که گر اژدها را کنم زیر خاک بشویم شما را سراز گرد پاک
فریدون از نژاد جمشید و فرزند آبتین و فرانک بود. او قلمروی خود را به سه قسمت کرد و هر قسمت را به یکی از پسران خود سپرد. به طوری که پادشاهی ایران به ایرج، توران به تور و شام را به سلم داد. تور و سلم، ایرج را کشتند و فریدون به وسیلهٔ منوچهر انتقام ایرج را خواست. منوچهر نیز که نوادهٔ فریدون و پسر بود، تور و سلم را به یاری پهلوانانی مانند نریمان و قارن کشت. پس از آن منوچهر نزد فریدون آمد و فریدون او را به پادشاهی برگزید و خود درگذشت.
بخش پهلوانی
از سام پسر نریمان (پهلوانی سیستانی) پسری حاصلشد که به دلیل موهایش سفیدش او را زال نامیدند، اما سام او را نپذیرفت و او را در رشتهکوه البرز نهاد و سیمرغ او را یافت و پروراند. پس از چندی سام در خوابی پهلوانی را دید که از وجود زال در البرز کوه مژده میداد و این خواب دو بار تکرار شد. بنابراین سام به البرز رفت و سیمرغ، زال را به او داد. زال از جانب سام پادشاه سیستان شد و شیفتهٔ رودابه دختر مهراب کابلی شد، اما چون مهراب از نژاد ضحاک بود، زال به ازدواج با دخترش تن نمیداد تا این که مؤبدان به زال و منوچهر مژدهدادند که از رودابه پهلوانی زاده خواهدشد. بنابراین زال، رودابه را به زنی گرفت و از این ازدواج رستم حاصلشد. زایش رستم با رنج بسیاری همراه بود و سیمرغ دستور میدهد که پهلوی راودابه را شکافته و رستم را از شکم او بیرون بیاورند. رستم دو برادر به نامهای شغاد و زواره داشت. از رستم پنج فرزند به نامهای فرامرز، سهراب پسر رستم، جهانگیر، بانو گشسپ و زر بانو حاصلشد. سهراب به دست پدر کشتهشد، اما از او فرزندی به نام برزو و از برزو فرزندی به نام شهریار باقیماند. جهانگیر نیز مانند رستم جنگی با ایرانیان و پدر خود رستم و برادر خود فرامرز کرد که در پایان شناختهشد و از مرگ گریخت، اما در پایان دیوی او را از کوه پرتابکرد و کشت.
پس از منوچهر، فرزندش نوذر بر تخت نشست و چون از راه پدر سرپیچی کرد، لشکریانش بر او شوریدند، اما سام دوباره او را به راه آورد. پشنگ (پادشاه وقت توران) دو فرزند خود افراسیاب و اغریرث را با بزرگان توران زمین و سپاهی بزرگ به نبرد با نوذر فرستاد. افراسیاب پس از سه جنگ نوذر را اسیر کرد و کشت و زال به جنگ افراسیاب رفت و زو را پادشاه کرد. زو به یاری پهلوانان ایران با افراسیاب جنگهای بسیاری کرد و چون خشکسالی و قحطی جهانیان را آزرده کردهبود، زو و افراسیاب به صلح تن دادند و آمودریا مرز ایران و توران شد. سرانجام، زو پس از پنج سال پادشاهی در هشتاد و شش سالگی درگذشت.
پس از زو، گرشاسپ بر تخت نشست و نه سال پادشاهی کرد و در بازپسین سال پادشاهی او، افراسیاب به فرمان پشنگ به ایران روی آورد و گرشاسپ درگذشت و روزگار آزار و ستیز ترکان فرارسید تا زال، رستم را به جستجوی کیقباد به البرز کوه فرستاد. کیقباد که از نژاد فریدون بود، پادشاهی ایران را پذیرفت و دودمان کیانیان را بنیاد گذاشت. او به درخواست پهلوانان ایران به نبرد با افراسیاب شتافت و با او جنگی سخت کرد که در این جنگ رستم پهلوانیها کرد و افراسیاب که تاب ایستادگی نداشت، از پشنگ درخواستکرد که با ایرانیان صلحکند و آمودریا مرز ایران و توران باشد. سپس کیقباد استخر را به پایتختی برگزید و شهرها و آبادیها ساخت و صد سال فرمانروایی کرد. پس از کیقباد، پسرش کیکاووس بر تخت نشست. او نخست آهنگ فتح مازندران کرد و پندهای زال را نپذیرفت و با گروهی از سواران و دلیران ایران به مازندران تاخت. ارژنگ (پادشاه مازندران) از دیو سپید کمک خواست و او به جادو، کیکاووس و لشکریانش را کور کرد و به بند افکند. یکی از سپاهیان کاووس که از جادو دور ماندهبود، به زال خبر رساند و او رستم را به مازندران فرستاد. رستم، دیو سپید را کشت و جگر او را بر چشم ایرانیان مالید و همه را بینا کرد. سپس کاووس به ایران بازگشت و پس از مدتی شاه بربر، مصر و هاماوران را شکستداد و سودابه (شاهزادهٔ هاماوران) را به زنی گرفت. اما شاه هاماوران با تدبیر، کاووس و سپاهیانش را به بند افکند و وقتی این خبر شایعشد، ترکان و تازیان (اعراب) به ایران دست افکندند. سپس افراسیاب به ایران تاخت و تازیان را از ایران بیرون راند و خودش پادشاه ایران شد. پس از آن رستم به هاماوران رفت و کاووس را نجاتداد و کاووس با سودابه و پهلوانان به ایران بازگشت و افراسیاب را از ایران بیرون راند. از کاووس دو پسر به نامهای سیاوش و فریبرز باقیماند. سودابه (همسر کیکاووس) به سیاوش دلباخت، اما سیاوش به خواستهٔ او تن نداد و سودابه او را نزد پدرش متهمکرد و خیانتکار خواند و سیاوش برای اثبات بیگناهی خود از آتش گذشت. او پس از مدتی با سپاهی بزرگ به جنگ با افراسیاب رفت و افراسیاب که توان ایستایی در برابر او را نداشت، التماس صلحکرد و سیاوش پذیرفت. اما کیکاووس تندخو به صلح تن نداد و سیاوش را در نامهای سرزنش کرد. سیاوش از کاووس دلگیر شد و نزد افراسیاب به توران رفت. افراسیاب و پیران ویسه او را گرامی شمردند و پیران دختر خود جریره و افراسیاب دختر خود فریگیس را به سیاوش دادند. پس از مدتی، گرسیوز که به سیاوش حسادت میکرد، افراسیاب را به قتل سیاوش تحریضکرد و افراسیاب نیز سیاوش را کشت. پس از رسیدن خبر قتل سیاوش به ایران، غوغای بزرگی برخاست و رستم، سودابه را برای انتقام سیاوش کشت و به توران تاخت و آن را ویرانکرد. از سیاوش دو پسر به نامهای کیخسرو از فریگیس و فرود از جریره باقیماند.
پس از کشتهشدن سیاوش به فرمان افراسیاب، فریگیس پسری به نام کیخسرو به دنیا آورد. افراسیاب فرمانداد که او را نزد چوپانها به کوه بفرستند تا از نژاد خود آگاهنباشد. پیران نیز چنین کرد و کیخسرو را به چوپانها سپرد و وقتی که کیخسرو چند سالش شد، او را نزد خود آورد و افراسیاب فرمانداد که او و مادرش فریگیس به کَنگدژ بروند. سرانجام، گیو پسر گودرز به فرمان پدر عازم یافتن کیخسرو در توران شد و پس از هفت سال جستجو، او را یافت و با مادرش فریگیس به ایران آورد. پس از رسیدن کیخسرو به ایران، بر سر جانشینی کیکاووس میان او و فریبرز (پسر کاووس) اختلاف افتاد و قرار بر این شد که هر کدام بتواند دژ بهمن را بگشاید، جانشین کاووس است و گشودن این دژ فقط از دست کیخسرو برآمد. پس از آن، کیخسرو به فرمان کاووس به خونخواهی پدرش سیاوش برخاست و سرانجام افراسیاب و برادرش گرسیوز را به کین پدرش کشت. پس از قتل افراسیاب، کاووس پادشاهی خود را به کیخسرو داد و پس از ۱۶۰ سال پادشاهی درگذشت. سپس کیخسرو، جهن (پسر افراسیاب) را پادشاه توران کرد و خود پس از خستگی از کار جهان، لهراسپ را به جای خود به سلطنت نشاند و خود با توس، گودرز و فریبرز به کوهی ناپدید شد. لهراسپ در درگاه کیخسرو مردی گمنام و از نژاد کیقباد بود و او آتشکدهای به نام آذربرزین مهر ساخت. او دو پسر به نامهای زریر و گشتاسپ داشت که پادشاهی را به گشتاسپ سپرد و خود به آتشکدهٔ نوبهار در بلخ رفت و به ستایش خدا پرداخت و پذیرای و پیرو آیین زرتشت شد.
در دورهٔ پادشاهی گشتاسپ، زرتشت آیین خداپرستی آورد و گشتاسپ دین او را پذیرفت. اما ارجاسپ (پادشاه توران) با گشتاسپ اختلاف داشت و میان او و گشتاسپ جنگها درگرفت تا سرانجام ارجاسپ به دست اسفندیار پسر گشتاسپ کشتهشد. اسفندیار آرزوی تخت پادشاهی داشت و چون گشتاسپ با هیچ بهانهای از رنج خواهش او آسوده نمیماند، او را برای جنگ با رستم به سیستان فرستاد و این شاهزاده به دست رستم کشتهشد. اما رستم، بهمن (پسر اسفندیار) را به خواهش اسفندیار پروراند و پس از مدتی او را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را جانشین خود کرد.
گروهی از خاورشناسان مانند یوهانس هرتل و ارنست هرتسفلد، کیانیان را هخامنشیان دانسته و کوشیدهاند که پادشاهان کیانی و هخامنشی را با یکدیگر منطبقکنند. هرتل عقیدهداشت که زرتشت در زمان پادشاهی گشتاسپ (پدر داریوش بزرگ هخامنشی) زندگی میکردهاست. او چنین پنداشتهاست که پادشاهان کیانی از کیقباد تا کیخسرو، سران قبایل غربی ایران بودند و ممکناست شخصیت تاریخی داشته و یا داستانی و افسانهای بودهباشند، ولی بقیهٔ پادشاهان کیانی، همان پادشاهان هخامنشی بودهاند. اما هرتسفلد از این حد فراتر رفته و گفتهاست که نخستین پادشاهان کیانی، همان پادشاهان ماد بودهاند که هرودوت و کتزیاس از آنها نام بردهاند و کیخسرو نیز همان کوروش بزرگ هخامنشی است.
بخش تاریخی
رستم، بهمن را نزد گشتاسپ فرستاد و گشتاسپ او را بر تخت نشاند و اردشیر خواند. نخستین کاری که بهمن کرد، انتقامگرفتن از دودمان رستم بود؛ او زال را به بند کشید و فرامرز را بر دار و تیرباران کرد. پشوتن (پسر گشتاسپ) از نفرین رودابه ترسید و به بهمن گفت که زال را ببخشد و همهٔ خاندان رستم را به جای خود بفرستد و بهمن نیز چنین کرد. بهمن پسری به نام ساسان و دختری به نام همای ملقب به چهرزاد داشت که بسیار زیبا بود. چنانکه فردوسی دربارهٔ زیبایی او میسراید:
پدر در پذیرفتش از نیکوی بدان دین که خواند ورا پهلوی
همای باردار شد و در همان حال بهمن بیمار شد و در بستر مرگ همای را به جانشینی خود برگزید. نام بهمن در اوستا نیامدهاست و این نخستین بار است که روایات ملی ایران از اوستا جدا و با تاریخ دودمان هخامنشیان درمیآمیزد. همای نیز سی سال فرمانروایی کرد. پس از همای نیز داراب به مدت دوازده سال پادشاه شد که فرزند بهمن و همای بود. از داراب دو پسر به نامهای دارا و اسکندر باقیماند که دارا پس از او پادشاه ایران شد. مادر اسکندر (المپیاس) دختر فیلیپ مقدونی بود و اسکندر پس از نیای مادری خود پادشاه یونان شد. این روایت دربارهٔ اسکندر را برخی از تاریخنگاران دیگر نیز نقل کردهاند. دارا بازپسین پادشاه کیانی بود که پس از قیام اسکندر و سه رزم با او به کرمان گریخت و از اسکندر درخواست صلح کرد. اما اسکندر صلح را نپذیرفت و دارا از پادشاه هند کمک خواست، اما اسکندر به هند لشکر کشید و دارا کشتهشد و اسکندر پادشاه ایران شد. دارا همان داریوش سوم هخامنشی است که در زمان او اسکندر مقدونی به ایران لشکر کشید. اسکندر در متون پهلوی برافکنندهٔ شاهنشاهان ایران و سوزانندهٔ کاخ شاهان هخامنشی است و در متون زرتشتی ملعون خوانده شدهاست. اما او در شاهنامه مردی بزرگ و اصیل و از نژاد کیان است که شرف نسب را با دانش و داد درآمیخته و فتوحات بزرگ کردهاست.
شاهنامه از اشکانیان و شاهان آن به جز ذکر نام و برخی اطلاعات ناقص چیزی نگفتهاست. فردوسی دربارهٔ اشکانیان چنین گفتهاست که پس از اسکندر کسی را تاج و تخت نبود و بزرگانی از نژاد کیآرش (پسر کیقباد) هر یک بخشی از ایران را تصرفکردند و پادشاه شدند و دویست سال همینگونه گذریشد. ارشک، شاپور، گودرز، بیژن، نرسی، اورمزد بزرگ، آرش، اردوان و بهرام (معروف به اردوان بزرگ) شاهان اشکانی در شاهنامه هستند. اما وقتی که شاهان اشکانی از میان رفتند، کسی تاریخشان را بر زبان نیاورد:
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایشان جز از نام نشنیدهام نه در نامه خسروان دیدهام
منابع تاریخی از جمله سنگنبشتههای ساسانی، متون پهلوی (پارسی میانه) و تاریخهای پارسی و عربی مانند تاریخ طبری گزارشهای متفاوتی از تبار و نژاد دودمان ساسانی ارائه کردهاند. در این میان، گزارش شاهنامه از تبار ساسانیان در مقایسه با سایر منابع از تفاوت عمدهای برخوردار است که نمایانگر تفاوت منبع اطلاعاتی فردوسی با تاریخنگاران سدههای نخست اسلام است.
شاهنامه با شکست سپاه ایران به پادشاهی یزدگرد سوم از اعراب به پایان میرسد. فردوسی دربارهٔ حمله اعراب به ایران چنین میسراید:
بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمَّر شود
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر کز اختر همه تازیان را است بهر
از این مارخوار اهرمن چهرگان ز دانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نژاد همی داد خواهند گیتی به باد
نفوذ در ادبیات پارسی و ادبیات جهان
شاعران بسیاری پیش از فردوسی هزاران بیت شعر سرودهاند، اما هیچکدام در جایگاه فردوسی قرار نگرفتند. فردوسی را میتوان زندهگرداننده و احیاگر زبان پارسی دانست. نظم شاهنامه و شهرت آن در ایران مایهٔ نهضت بزرگی در ایجاد منظومههای حماسی بزرگ گردید. شاهنامه با این که نتیجهٔ نهضت بزرگ ملی ایرانیان در زندهکردن افتخارات ملی بود، نهضت تازهای در نظم داستانهای حماسی ایجاد کرد و فردوسی پیشرو نهضت و جنبشی شد که به یاری آن پهلوانان و بزرگان ملی ایران که از یادها رفتهبودند، یکباره بر عرصه آمدند و شهرت عجیبی یافتند. اما فردوسی همهٔ پهلوانان ایران را زندهنکرد، زیرا نظم همهٔ داستانهای ملی چند برابر نظم شاهنامه وقت میخواست و این از عهدهٔ یک نفر بر نمیآمد. برای نمونه، او به اشارات کوتاهی از گرشاسپ، سام و فرامرز بسندهکرد و از داستان بانو گشسپ چیزی نگفت. اما سرایندگان پس از فردوسی داستان این افراد را به نظم درآوردند، به طوری که پس از یک سده حماسهٔ ملی ایرانیان کامل شد. این منظومههای حماسی پس از شاهنامه، به تقلید از شاهنامه نظم شدهاند و همه در بحر متقارب مثمن محذوف هستند که دلیل انتخاب این وزن نیز دو امر است: نخست شهرت شاهنامه و تصور عموم در این که اشعار حماسی را هیچ وزنی به جز وزن سخنان فردوسی شایسته و سزاوار نیست. دوم نیز سازش این وزن با افکار حماسی و ترکیبات پهلوانی بود. اما همهٔ این مقلدان با وجود پیروی شدید از شاهنامه، هیچگاه نتوانستند از عهدهٔ همسری با فردوسی برآیند. سازندگان این منظومهها به جز چند تن از آنها گمنام و ناشناس هستند و از آنها اطلاعاتی در دست نیست و بیشتر این منظومهها به خاندان گرشاسپ اختصاصدارند.
شاهنامه همچنین نفوذ بسیاری در ادبیات جهان داشتهاست. آلفونس دو لامارتین (شاعر و نویسندهٔ بزرگ فرانسه) در سال ۱۸۳۵ در مجلهٔ «مدنیت» تحت عنوان «گروهی از بزرگان و نوابغ قدیم و جدید ... » شرح داستان رستم را به میان آورد. از میان داستانهای شاهنامه، رستم و سهراب در اروپا چندان شهرت یافت که به چند زبان بازگردانیشد و منظومههای زیبایی از آن ترتیب یافت. واسیلی آندریویچ ژوکوفسکی منظومهٔ زیبایی که در ادبیات روسی حائز مرتبهٔ بلندی است، در داستان رستم و سهراب پدید آورد. شاهکار دیگری که از داستان رستم و سهراب در ادبیات اروپایی شهرتیافت، منظومهٔ متیو آرنولد (شاعر بزرگ انگلیسی) است. یوهان ولفگانگ گوته (شاعر استاد آلمانی) که به ادبیات پارسی عشقی فراوان داشت، در پایان یکی از مجموعهٔ اشعار خود به نام «دیوان شرقی از مؤلف غربی» نام فردوسی را آورده و او را با عظمت و اهمیت ستودهاست. ویکتور هوگو (شاعر بزرگ فرانسه) در کتاب «شرقیات» در برخی موارد از فردوسی تأثیر گرفته و نام او را آوردهاست. هاینریش هاینه (شاعر مشهور آلمانی) در یکی از منظومههای خود داستان زندگی و تنگدستی فردوسی را نظم کردهاست. فرانسوا کوپه (شاعر اهل فرانسه) داستانی مبتنی بر زیارت تیمور لنگ از آرامگاه فردوسی ساختهاست که از آثار زیبا و مشهور او است. شاعر دیگری به نام موریس باره نیز در یکی از آثار خود به نام «ضیافت در کشورهای خاور» نام فردوسی را آوردهاست.
بازگردانی شاهنامه به زبانهای دیگر
شاهنامهٔ فردوسی بزرگترین کتاب به زبان پارسی است که در همه جای جهان مورد توجه قرار گرفتهاست و مهمترین دلیل آن بازگردانیهای متعدد آن و پژوهشهای مفصل و جامع دربارهٔ آن در زبانهای خارجی است. نخستین بار بنداری اصفهانی شاهنامه را به زبان عربی بازگردانیکرد. این بازگردانی از روی نخستین شاهنامه که در سال ۳۸۴ تمام شدهبود، انجامشد و در زبان عربی الشاهنامه نامگذاریشد. علی افندی در سال ۹۱۶ هجری شاهنامه را بدون نقص و کاستی به شعر ترکی درآورد. سرافیون ساباشویلی (ادیب معروف گرجستان) شاهنامه را به نثر و نظم به گرجی درآورد. او به بازگردانی کامل شاهنامه موفقنشد، اما اثر او پس از مرگش توسط برخی از مترجمان گمنام کاملشد.
نخستین شخص اروپایی که از فردوسی و شاهنامه سخن گفت، سر ویلیام جونز انگلیسی بود که در کتاب خود موسوم به شرح ادبیات آسیایی، قطعاتی را از شاهنامه در سال ۱۷۷۴ میلادی بازگردانیکرد، اما چون او چندان از احوال فردوسی آگاهی نداشت، شاهنامه را اثر چند تن از شاعران دانست. پس از او، لومسدن انگلیسی بود ترجمهٔ خوبی از شاهنامه ارائهداد که تنها یک قسمت از آن منتشر شد. پس از او نیز مهمترین ترجمهٔ کامل شاهنامه تا مرگ رستم توسط گورس آلمانی در سال ۱۸۲۰ انجامگرفت و توجه عموم را به شاهنامه جلبکرد. در سال ۱۸۷۳، فریدریش روکرت (خاورشناس و شاعر آلمانی) داستان رستم و سهراب را به نظم آلمانی درآورد و این بازگردانی موجب شهرت فراوان شاهنامه در ادبیات اروپایی شد.
از سال ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸، یکی از مهمترین ترجمههای شاهنامه به زبان فرانسوی توسط ژول مل انجامگرفت. از ترجمههای دیگر شاهنامه میتوان به ترجمهٔ منظوم پیتزی به زبان ایتالیایی اشارهکرد. ژو کوسکی نیز داستان رستم و سهراب را به نظم روسی درآورد. لازم به ذکر است که شاهنامه به همهٔ زبانهای زندهٔ جهان امروز بازگردانی شدهاست. همچنین آثاری از شاهنامه به زبانهای ارمنی، گجراتی، دانمارکی، مجاری، سوئدی، لهستانی و هندی بر جای ماندهاست. دکتر صالح محمد زیری وزیر پیشین وزارت صحت عامه افغانستان و یکی از شخصیت های سیاسی چهار دهه تاریخ این کشور، شاهنامه را با عنوان "د فردوسی شهنامه" به نثر شیوای پشتو برگرداند. ترجمه پشتو در طی هجده ماه به پایان رسید و در سال ۱۳۹۳ خورشیدی (۲۰۱۴) نخستین چاپ آن در ۶۳۳ صفحه روانه بازار شد. مترجم پشتو در آغاز کتاب، بحث مفصلی دارد در پیرامون سرزمین پهناور شاهنامه از قاف تا سیستان، از زابل تا سمنگان و از اندراب تا گرزوان و به دنبالش اشاره میکند به دو دلیلی که چرا شاهنامه در مناطق عمدتا پشتون نشین درست جا نیفتاده است.
همچنین شماری از مترجمان شاهنامه عبارتند از:
بازگردانی هاگمان به زبان لاتین در سال ۱۸۰۱
بازگردانی استفان وستون به زبان انگلیسی در سال ۱۸۱۵
بازگردانی هلن زیمرن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۲۲
بازگردانی تولو رابرستن به زبان انگلیسی در سال ۱۸۳۱
بازگردانی هالیستن به زبان لاتین در سال ۱۸۳۹
بازگردانی فن استار کنفلس به زبان آلمانی در سال ۱۸۴۰
بازگردانی مودی به زبان گجراتی که به سال ۱۸۹۷ الی ۱۹۰۴ در بمبئی به چاپ رسید.
بازگردانی ژرژ وارنر و ادموند وارنر به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۵
بازگردانی بگستون به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی راجرز به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی ویلیام استیگند به زبان انگلیسی در سال ۱۹۰۷
بازگردانی تیریاکیان از داستان اردشیر بابکان به زبان ارمنی که در سال ۱۹۰۹ در نیویورک به چاپ رسید.
بازگردانی والاس گاندی به زبان انگلیسی در سال ۱۹۱۲
بازگردانی اسیگمن به زبان آلمانی در سال ۱۹۱۹
بازگردانی ژرژ لچینسکی به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۰
بازگردانی ورنر یانسن به زبان آلمانی در سال ۱۹۲۲
بازگردانی رادو آنتال به زبان مجاری در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آرتور کریستنسن به زبان دانمارکی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی آکسل اریک هرملین به زبان سوئدی در سال ۱۹۳۱
بازگردانی ژوزف اوربلی به زبان روسی در سال ۱۹۳۴
واژگان عربی در شاهنامه
فردوسی زمانی شاهنامه را به نظم کشید که زبان پارسی دستخوش آشفتگی بود و او با سرودن شاهنامه از آشفتگی و افزونی آن جلوگیری کرد. زبان زندهٔ زمان او پارسی سره نبود بلکه پارسی دری بود و اگر میخواست تنها از پارسی سره که بسیاری از واژگان آن متروک و مردهبود، بهره گیرد، شاهنامه همچون بسیاری از آثار ادبی سدههای پیشین از بین میرفت. با این که شاهنامه، برگردانی از چند نثر کهن همچون شاهنامهٔ ابومنصوری است، فردوسی در مواقع مناسب از واژگان دخیل عربی بهره میگرفت تا مردم ایران سخنان او را به آسانی بخوانند و بفهمند. بیت یکی مانده به پایان داستان رستم و اشکبوس چنین است:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده فلک گفت احسن ملک گفت زه
در این بیت پنج واژهٔ عربی (قضا، قدر، فلک، احسن، ملک) وجود دارد. شمار واژگان عربی شاهنامه ۸۶۵ است که چندی از آنها عبارتند از: شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، قیمت، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین.
هزارهٔ شاهنامه در یونسکو
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه است. هزارهٔ شاهنامه در فهرست رویدادهای فرهنگی، هنری و علمی در سالهای ۲۰۱۰ - ۲۰۱۱ میلادی به پیشنهاد بنیاد فردوسی از سوی ایران در یونسکو به ثبت جهانی رسیده است. به همین روی برای گرامیداشت این رویداد در کشورهای گوناگون برنامههای دامنهداری برپا شد.
جشن جهانی هزارهٔ شاهنامه با حضور نمایندگان ۱۹۲ کشور عضو یونسکو در ۳۱ مارس ۲۰۱۰ (۱۱ فروردین ۱۳۸۹) در شهر پاریس، فرانسه (مقر یونسکو) به کوشش بنیاد فردوسی برگزار شد.
همچنین با همکاری انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی ایران، آیین بزرگداشت پایان هزارهٔ شاهنامه در برلین، آلمان در ۲۸ می ۲۰۱۰ (۷ خرداد ۱۳۸۹) برگزار شد. بهانهٔ برگزاری این بزرگداشت، ثبت هزارهٔ شاهنامه در یونسکو بود. در این برنامه سخنرانان و پژوهشگران از زوایای گوناگون به ارزشهای تاریخی و ادبی شاهنامه، تأثیرگذاری آن در فرهنگ ایرانی، چگونگی بازتاب آن در هنر و ادبیات اروپایی و زندگی فردوسی پرداختند. این آیین در تالار کنسرت هاوس برلین در ژاندارمارن مارک برگزار شد.
در بخش نخست، پس از معرفی فعالیتهای انجمن دوستی ایران و آلمان و بنیاد فردوسی از سوی محمدحسین توسیوند (از پایه گذاران دو انجمن)، بخشی از سخنرانیها به زبان آلمانی و بخشی به زبان پارسی انجامشد. در این بخش افرادی همچون ناصر کنعانی (استاد پیشین دانشگاه برلین)، بیژن غیبی (پژوهشگر تاریخ و ایرانشناس ساکن آلمان)، اسدالله حبیب (استاد پیشین دانشگاه در افغانستان)، فریدون جنیدی (عضو هیات امنای بنیاد فردوسی) و روشن رحمان (استاد دانشگاه زبان و ادب پارسی در تاجیکستان) سخنرانی کردند. آخرین سخنران این آیین نیز اولریش مارزولف (استاد دانشگاه گوتینگن و اسلامشناس آلمانی) بود. در بخش دوم هم مرجان صادقی از ایران به نقالی و شاهنامهخوانی پرداخت و گروه موسیقی محلی بانو به سرپرستی مریم آخوندی هنرنماییکرد.
8:56 pm
ادبیات حماسی
حماسه در لغت به معنی دلیری و جنگاوری است. دکتر سیروس شمیسا در کتاب خود به نام انواع ادبی ویژگیهایی برای حماسه متذکر میشود که از آنها میتوان به خرق عادت، روایات جنگجویان و پهلویانیها، داستانهای مربوط به گیاهانی با خواص عجیب و موجودات افسانهای اشاره کرد و همیشه در حماسه و در هر داستان حماسی یک قهرمان نیز وجود دارد. سرودههای حماسی فارسی توسط خنیاگران دورهگرد در مناطق مختلف ایران با روشهای ویژه و آیینی خوانده میشدند.از مهمترین و شناختهشدهترین حماسههای ادبیات فارسی میتوان به شاهنامهٔ فردوسی و نیز داستانهایی مانند کوشنامه، گرشاسپنامه، فرامرزنامه و برزونامه اشاره کرد. همچنین حماسهٔ حمله حیدری و حمزهنامه هم از آثار مهم حماسی-مذهبی فارسی هستند. مهمترین و جامعترین حماسهٔ منثور فارسی مرزباننامه است که در ابتدا به زبان مازندرانی نوشته شدهبود و بعدها به فارسی ترجمه شد.

ادبیات غنایی
غنا در مفهوم واژهای به معنی سرود خوانی و آواز است. در ادبیات فارسی به بخشی از سرودههای منظوم که بیشتر در قالبهای مثنوی و غزل آفریده شدهاند ادبیات غنایی فارسی گفته میشود. درونمایه ادبیات غنایی فارسی معمولاً شامل عشق و شور جوانی است.از نمونههای موفق ادبیات غنایی ایران میتوان به خسرو و شیرین و لیلی و مجنون در آثار نظامی گنجوی، ویس و رامین اثر فخرالدین اسعد گرگانی، و غزلیات حافظ و سعدی اشاره نمود.
ادبیات تعلیمی
ادبیات تعلیمی گونهای از خلق آثار ادبی است که با درونمایهٔ علمی و اخلاقی به هدف تعلیم و تربیت نگاشته شدهباشد. در ادبیات فارسی ادب تعلیمی ریشهدار است و در آثار رودکی و متقدمان وی و نیز در بخشهای زیادی از شاهنامهٔ فردوسی به چشم میخورد. با توجه به اینکه بسیاری از آثار غیر تعلیمی مانند آثار حماسی و غنایی دامنهٔ تعلیماتی و بار آموزشی در خود دارند یا پندهای اخلاقی به خوانندگان منتقل میکنند تعیین مرز میان ادبیات تعلیمی و سایر انواع ادبی اندکی دشوار است. به بیان دیگر دامنه ادبیات تعلیمی تا حد زیادی گستردهتر سایر انواع ادبی است. از نمونههای بارز ادبیات تعلیمی در زبان فارسی میتوان به بوستان و گلستان و سایر مثنویهای سعدی، مخزن الاسرار سرودهٔ حکیم نظامی، مرزباننامه و قابوسنامه اشارهکرد.دیوان نزاری قهستانی شاعر اسماعیلی قرن هفتم(معرفی نزاری در ویکیپدیا)
ادبیات نمایشی
آغاز ادبیات نمایشی در ایران رنگ و بوی مذهبی داشت. مغان و خنیاگران پارتی آوازها را با نمایش اجرا میکردند. در دوران اسلامی آداب تعزیه را به صورت نمایشی اجرا میکردند. مراسم سوگ سیاوش که پیرامون کسی از شخصیتهای شاهنامهای بود نیز به گونهای همراه با نمایش ادا میشد. در ایران بعد از صفوی آداب عاشورایی رنگ جدی بخود گرفت. در همان زمان اجرای تئاتر در میان ارمنیان اصفهان که در جلفا ساکن بودند تحت تأثیر خارجیهای ساکن در این مسیحینشین آغاز شد.
با این حال ادبیات نمایشی نوین در ایران با ترجمه آثار مولیر به فارسی در دوران مشروطیت قاجار رایج شد و تا به امروز ادامه یافت. از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ بر پایی سالنهای جدید نمایش و برگزاری جشنوارههای تئاتر و توجه روشنفکران به ریشههای هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامهنویسی شد. غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرمراد و بهرام بیضایی و اکبر رادی و اسماعیل خلج از برجستهترین نمایشنامهنویسان معاصر به شمار میروند.
سبکهای شعر فارسی
سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان و دستور زبان و نیز محتوا و درونمایههای شعری دورههای خاص تاریخی گفته میشود که در شعر شاعران همان دوره نمود پیدا کرده و آنرا از شیوه شاعری متقدمین و متأخرین متمایز میسازد. در گذشته به سبک شعر طرز یا طریقه نیز میگفتند.شعر کلاسیک فارسی چهار سبک دارد:
سبک خراسانی
سبک خراسانی به آن سبک ترکستانی نیز گفته میشود، به دورهای از ادبیات منظوم فارسی اطلاق میشود که در دورهٔ آغازین ادب فارسی به کار میرفت. این سبک به دلیل اینکه شاعران نخستین فارسی عمدتاً از اهالی خراسان بودند و در دورهٔ حاکمیت امرای خراسان نظیر سامانیان و غزنویان پدیدآمدهبودند سبک خراسانی نام گرفت. پیروی از این سبک تا قرن ششم ادامه پیدا کرد.با اینحال برخی از دنبالکنندگان این سبک از اهالی آذربایجان بودند؛ مانند قطران تبریزی، فلکی شیروانی و مهستی گنجوی. از شاعران بنام سبک خراسانی میتوان به رودکی، کسایی مروزی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری، اسدی توسی و دقیقی اشاره نمود. از ویژگیهای مهم سبک خراسانی نفوذ کم واژگان عربی و ترکی و گرایش به اخلاق و حماسههای ملی ایرانی است.
سبک عراقی
سبک عراقی پس از دورهٔ سبک خراسانی پدید آمد. علت نامگذاری این سبک به عراقی این است که پایتخت سلجوقیان در اصفهان و ری که بلاد عراق عجم بودند قرار داشت و نیز شمار قابل ملاحظهای از این شعرا در نواحی مرکزی ایران میزیستند. سبک عراقی که تا زمان تیموری در ایران سبک اصلی سرایندگی بود از نظر محتوا و زبان و حتی دستور تا حدی با سبک خراسانی متفاوت بود. در سبک عراقی وامواژههای ترکی و عربی تا حد زیادی در شعر فارسی رخنه کردند و حروف و اصطلاحات خاص دورهٔ خراسانی کنارگذاشتهشد. درونمایهٔ شعر از حالت حماسی به عرفان تغییر یافت. قالب غزل نیز که در شعر خراسانی جایگاه باارزشی نداشت در این سبک به قالب اصلی شعر فارسی بدل شد. از سرایندگان مهم سبک عراقی میتوان به خاقانی شروانی، انوری ابیوردی، مولوی بلخی، نظامی گنجوی، سعدی شیرازی، خواجوی کرمانی، حافظ، کمالالدین اصفهانی و فخرالدین عراقی اشاره کرد. مهمترین حوزههای معنایی سبک عراقی در شعر شامل عشق و عرفان و مدیحهسرایی میشد.
سبک هندی
سبک هندی که برخی آن را سبک اصفهانی نیز نامیدهاند. تقریباً از قرن نهم تا سیزدهم هجری ادامه داشت و از ویژگیهای آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را میتوان نام برد. در این سبک زبان کوچهبازار به شعر راه یافت و شاعری از صورتگرایی به معناگرایی در کلام رسید. بسیاری از واژگان کهن ادبی حذف شد و جایگزینهای ساده و عامیانهتری جایگزینشان شد. قالب اصلی شعر سبک هندی غزل است که معمولاً با یک تکبیت آغاز میشود. محدودیت نیز ندارد و گاهی غزلهای چهل یا پنجاه بیتی نیز وجود دارند. از بزرگترین شاعران سبک هندی میتوان به کلیم کاشانی، عرفی شیرازی، بیدل دهلوی، طالب آملی، هاتف اصفهانی و صابر کرمانی اشاره نمود.
نامگذاری این سبک به هندی به علت استقبال دربار ادبپرور هند از شاعران پارسیگوی بود. در آن زمان همچنین به کمتوجهی پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی ، شاعران بسیاری از ایران به هندوستان و سرزمینهای عثمانی رهسپار شدند. با اینحال شمار شاعران ایرانی در دربار گورکانیان هند بیش از هموطنان عثمانینشینشان بود. با توجه به اینکه شاعران این دوره بیشتر بهدلیل فضای نامناسب ادبی درون ایران در دورههای صفوی و افشار و زند جلای وطن کردهبودند به امید داشتن زندگی مناسب به مدیحهسرایی پرداختند. از اینرو عمده آثاری که به این سبک نوشتهشده را آثار مدحی تشکیل میدهند. اینان بهواسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات دقیق و هنجارشکنی و نوآوری و تفنندوستی و به سبب تأثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبک جداگانهای را به وجود آوردند.
سبک بازگشت
دورهای در سرایش شعر فارسی است که از قرن سیزدهم هجری آغاز شد. در این دوره شاعران به علت ابتذال و ضعف و بیمحتوایی شعرسرایی در سبک هندی به دورههای پیشین ادبیات فارسی بازگشتند. گاهی این سبک را تنها یک دوره میدانند و عنوان میشود که در آن مرحله شاعران تنها به سبکهای گذشته بازگشت کرده و سبکی جدید را پدید نیاوردند. با اینحال پس از صائب تبریزی که از برزگترین نمایندگان سبک هندی بود بر اثر انحطاط سرایندگی در این سبک شاعرانی نظیر آذر بیگدلی، نشاط اصفهانی، مشتاق اصفهانی و طبیب اصفهانی به شعر گذشتگان روی آوردند. الگوی اصلی شاعران این دوره بیشتر شاعران سبک عراقی، به ویژه نظامی و انوری و خاقانی و سعدی بود. این سبک که تا اوایل سدهٔ چهاردهم نیز سبک اصلی شعر فارسی بود. این بازگشت از اصفهان آغاز شد و با کانونها و محافل شعرای اصفهان و پس از آن کاشان و قم و تهران همراه بود. در دورهٔ زندیه و قاجاریه این سبک شدیداً پا گرفت و باعث پدید آمدن آثار منحصر به فرد ادبیات فارسی در دورهٔ مشروطه و پس از آن شعر نیمایی و شعر سپید شد.
قالبهای شعری
قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرعها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیینکنندهٔ قالب ظاهری شعرند. در قالب شعر عواملی مانند قافیهآرایی و وزن شعر مهم هستند و هر قالب شعری میبایست از یک سبک قافیه و وزن ویژهٔ خود پیروی کند. به جز این درونمایه و محتوای شعر نیز میباید با قالب شعری همخوانی داشتهباشد. به بیان دیگر هر قالبی برای بیان تمامی موضوعها مناسب نیست و موضوعهای سنتی هر قالب باید در آن بیان شوند. همچنین از آنجا که شعر فارسی از بیتهایی تشکیل شده که به دو بخش مساوی به نام مصراع تقسیم میشوند لازم است که در تمامی این قوالب مصراعها از نظر وزن و تعداد هجا و نیز ریتم هجاهای کوتاه و بلند همخوانی داشتهباشند بجز قالب مستزاد که چنین نیست. قالبهای اصلی شعر کلاسیک فارسی عبارتند از:
مثنوی: قالبی است که در آن هر بیت قافیه جداگانهای دارد که بین دومصراع همان بیت مشترک استY اما وزن تمام ابیات یک مثنوی مساوی است. مثنوی بیشتر درونمایهٔ حماسه یا داستانهای غنایی دارد. فردوسی، رودکی و نظامی از بزرگترین مثنویسرایان ادب فارسی هستند.
قصیده: قصیده معمولاً بیش از پانزده بیت دارد و مصراع نخست با مصراعهای زوج همقافیه hست. درونمایه قصیده معمولاً مدح، ذم، سوگواری، بزم، وصف طبیعت و موعظه را شامل میشود. عنصری، فرخی سیستانی، منوچهری، انوری ابیوردی، خاقانی شروانی، ناصرخسرو و سیف فرغانی((نزاری قهستانی))1 از برجستهترین قصیدهسرایان ادب فارسی به شمار میروند.
غزل: غزل در ساختار مانند قصیده است با این تفاوت که ابیات آن بین پنج تا چهارده بیت است. غزلها بیشتر حاوی درونمایه عشق و عرفان و غنا هستند. سعدی، خواجوی کرمانی و حافظ را میتوان بهعنوان غزلسرایان بزرگ ادبیات فارسی برشمرد.
مسمط: مسمط به نوعی از قصاید یا اشعاری اطلاق میشود که وزن یکسان داشته و از تلفیق و ترکیب بخشهایی کوچک موسوم به رشتهها یا لختها فراهم آمده باشند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است. منوچهری دامغانی ابداعکنندهٔ مسمط در شعر فارسی است.
مستزاد: قالب شعری کماستفاده در ادبیات فارسی که در حقیقت غزلی است که کلمه یا جمله موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصرعها اضافه شدهاست. مسعود سعد سلمان نخستین مستزادسرا است. میرزاده عشقی و مهدی اخوان ثالث نیز این قالب را در اشعارشان به کار بردهاند.
ترجیع بند: مجموعهای است از غزلهای چند بیتی که هموزن هستند و برای اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده مینماید. بیت ترجیع با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکتا تکرار میگردد. سعدی و هاتف اصفهانی ترجیعبندهایی دارند.
ترکیب بند: همان ترجیع بند است با این تفاوت که بیت تکراری ترجیعبند در این قالب متغیر است. از ترکیببندسرایان میتوان به محتشم کاشانی و وحشی بافقی اشاره کرد.
قطعه: شعری است حاوی داستان یا پند اخلاقی و نیز مدح و هجو که در آن ابیات هموزن و همقافیهاند. از دوبیت آغاز میشود. رودکی، انوری، ابن یمین و پروین اعتصامی مهمترین قطعهسرایان ادبیات فارسی هستند.
رباعی: از دو بیت تشکیل شده و مصراعهای یک و دو و چهارم با یکدیگر همقافیهاند. وزن تمام رباعیها یکسان است و برای بیان افکار و اندیشههای شاعر استفاده میشدهاست. این قالب کاملاً یارانی بوده و از زبان فارسی به سایر زبانها رسیدهاست. رودکی را مخترع این قالب میدانند. بجز او خیام و مولوی نیز از رباعیسرایان بنام هستند.
دو بیتی: مانند رباعی است اما از آن قدیمیتر و کهنتر است. ریشه آن به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. تفاوت رباعی و دوبیتی در وزن آنهاست و نیز اینکه دوبیتی برای بیان احساسات درونی شاعر بکار میرود. دوبیتیهای فارسی از دوبیتیهای محلی و فهلوی ریشه گرفتهاست. باباطاهر، صفیالدین اردبیلی، ماماعصمت تبریزی و فایز دشتی از بزرگترین دوبیتیسرایان ایران به شمار میروند.
آرایههای ادبی
آرایههای ادبی که به صنایع ادبی نیز معروف هستند عبارتاند از به کار بردن تکنیکها و فنونی که به زیبایی اثر ادبی بیفزاید. این آرایهها که به دو گروه بیان و بدیع تقسیم میشوند در طول تاریخ ادبیات فارسی پیشرفت کرده و تکمیل شدهاند. برخی از این آرایهها از شعر عربی عاریه گرفته شده و برخی دیگر توسط خود سخن سرایان پارسیگو ابداع شدهاند.
۱- بیان: به معنی کلام باز میگردد و مبحث آن بر این است که یک واژه یا پاره را چگونه میتوان معنی، تفسیر یا تأویل نمود. مهمترین صنایع بیان عبارتاند از تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه.
۲- بدیع: به بازشناسی آرایههای ادبی که به زیبایی اثر کمک میکند میپردازد. این آرایهها به دو بخش آرایههای لفظی و معنوی تقسیم میشوند. آرایههای لفظی به زیبایی کلام با الفاظ کمک میکند و شامل واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و قلب میشوند. در مقابل آرایههای معنوی آندسته هستند که به زیبایی اثر را از طریق معنیبخشی و ظرافت معنا موجب میگردند. این آرایهها شمار زیادی دارند و مهمترین آنها عبارتاند از مراعات نظیر، تضاد، متناقض نما، حس آمیزی، تلمیح، تضمین، اغراق، ایهام، تمثیل، حسن تعلیل و لف و نشر.
تاریخ و اساطیر
با توجه به پیشینهٔ مذهبی ادبیات در ایران پیش از اسلام و آمیختگی اساطیر کهن ایرانی و مذهب زرتشتی و نیز تلفیق آن با حکومت دینی ساسانی تاریخ نویسی و اسطورهنگاری در ادبیات ایران امری ریشهدار است. در زبان فارسی نو که پس از اسلام از فارسی میانه جدا گردید نگارش ادبی تاریخ و اسطورهها بارها انجام شدهاست. متون نثر تاریخی و اساطیری که عمدتاً جنبه ادبی ندارند زبان به کار رفته و بهکارگیری صنایع ادبی آنها را در زمره آثار ادبی جای دادهاست. از این متون میتوان به تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ طبرستان، تاریخ الرسل و الملوک، مجمل التواریخ اشاره نمود. در آثار نظم که به شعر سروده شدهاند بارزترین نمونهٔ آن شاهنامه فردوسی است. این اثر حماسی اساطیر ایران زرتشتی و حتی پیش زرتشتی را دربر دارد و توسط فردوسی ضمن سرودهشدن به نظم از فراموشی آنها تحت تأثیر تعلمیات مذهبی اسلامی جلوگیری شد. محتوای اساطیر منعکس در شاهنامه گاهی با اصل آن اختلاف دارد و فردوسی سراینده ضمن علم به اصل ماجرا که در کتب نظم موجود بوده آنها را چنان تغییر داده که در زمرهٔ آثار ضاله فرض نشوند. داستان کیومرث که حتی در منابع اسلامی ابوالبشر معرفی شده از نخستین انسان به نخستین شاه تغییر کرد و نیز حکایت مشی و مشیانه و ثنویت زرتشتی که با عقاید رسمی دوره فردوسی سازگار نبوده از اثر وی حذف گردید.به غیر از فردوسی از این دست شاعران تاریخ و اسطورهسرا میتوان به دقیقی، اسدی توسی، خواجوی کرمانی، زرادشت بهرام پژدو اشاره کرد.
عرفان
عرفان و آموزههای عرفانی جایگاه ویژهای در حجم ادبیات کلاسیک فارسی ایفا میکنند. پیشینهٔ گرایش به عرفان در ادبیات ایران به آموزههای عرفانی مانی و تعلیمات مانوی بازمیگردد. در دوران پس از اسلام نیز بسیاری از ادیبان و شاعران ایرانی به خلق آثار ادبی با درونمایه عرفانی پرداختند. از میان آنها میتوان ابوسعید ابوالخیر را به عنوان یکی از پیشگامان نام برد؛ اما ورود عرفان به شعر به صورت رسمی با غزلیات عرفانی سنایی غزنوی آغاز شد. بعدها با پیشرفت سبک عراقی در شعر عرفان با آن آمیخته شد به نحوی که بسیاری از تعابیر و اصطلاحات عرفانی به شعر رایج آن دوره رخنه کرد. یکی از اصلیترین علل گرایش به شعر عرفانی ذوق ادبی صوفیها و پیروان تصوف بود. بسیاری از صوفیان نامدار ایران دارای دیوان و دفاتر شعر بودند و در زمرهٔ شاعران سرشناس دوره خود محسوب میشدند. از این جهت شعر صوفیانه که از مصادیق عرفان اسلامی نیز هست راه خود را به ادبیات رایج در ایران به ویژه پس از حمله مغول باز نمود. از نامدارترین شاعرانی که به شعر صوفیانه و عرفانی میپرداختند میتوان به باباطاهر، جامی، هاتف اصفهانی، فخرالدین عراقی، شاه نعمت الله ولی، مولوی، عطار نیشابوری، شیخ محمود شبستری و فیض کاشانی اشاره کرد. همچنین از نثرنویسانی که نثرهای ادبی عرفانی مینوشت میتوان عینالقضات همدانی، خواجه عبدالله انصاری، شمس تبریزی، شیخ احمد جامی و محمد غزالیو({ سعد الدین نزاری قهستانی)} را نام برد. برخی دیگر از شاعران مانند حافظ و سعدی اگرچه در آثارشان اشعار عرفانی و تعابیر صوفیانه فراوان دارند؛ اما از آنجا که تفکر عرفانی و صوفیانه خاصی را اشاعه نمیدهند از حیطهٔ شعرای عرفانی جدای هستند. از میان آثار مهم عرفانی ادبیات فارسی میتوان به مثنوی مولوی و دیوان شمس از مولوی،منطقالطیر از عطار، مناجاتنامه از انصاری و کیمیای سعادت از غزالی و کشف المحجوب از هجویری اشاره کرد.
حماسه در لغت به معنی دلیری و جنگاوری است. دکتر سیروس شمیسا در کتاب خود به نام انواع ادبی ویژگیهایی برای حماسه متذکر میشود که از آنها میتوان به خرق عادت، روایات جنگجویان و پهلویانیها، داستانهای مربوط به گیاهانی با خواص عجیب و موجودات افسانهای اشاره کرد و همیشه در حماسه و در هر داستان حماسی یک قهرمان نیز وجود دارد. سرودههای حماسی فارسی توسط خنیاگران دورهگرد در مناطق مختلف ایران با روشهای ویژه و آیینی خوانده میشدند.از مهمترین و شناختهشدهترین حماسههای ادبیات فارسی میتوان به شاهنامهٔ فردوسی و نیز داستانهایی مانند کوشنامه، گرشاسپنامه، فرامرزنامه و برزونامه اشاره کرد. همچنین حماسهٔ حمله حیدری و حمزهنامه هم از آثار مهم حماسی-مذهبی فارسی هستند. مهمترین و جامعترین حماسهٔ منثور فارسی مرزباننامه است که در ابتدا به زبان مازندرانی نوشته شدهبود و بعدها به فارسی ترجمه شد.

ادبیات غنایی
غنا در مفهوم واژهای به معنی سرود خوانی و آواز است. در ادبیات فارسی به بخشی از سرودههای منظوم که بیشتر در قالبهای مثنوی و غزل آفریده شدهاند ادبیات غنایی فارسی گفته میشود. درونمایه ادبیات غنایی فارسی معمولاً شامل عشق و شور جوانی است.از نمونههای موفق ادبیات غنایی ایران میتوان به خسرو و شیرین و لیلی و مجنون در آثار نظامی گنجوی، ویس و رامین اثر فخرالدین اسعد گرگانی، و غزلیات حافظ و سعدی اشاره نمود.
ادبیات تعلیمی
ادبیات تعلیمی گونهای از خلق آثار ادبی است که با درونمایهٔ علمی و اخلاقی به هدف تعلیم و تربیت نگاشته شدهباشد. در ادبیات فارسی ادب تعلیمی ریشهدار است و در آثار رودکی و متقدمان وی و نیز در بخشهای زیادی از شاهنامهٔ فردوسی به چشم میخورد. با توجه به اینکه بسیاری از آثار غیر تعلیمی مانند آثار حماسی و غنایی دامنهٔ تعلیماتی و بار آموزشی در خود دارند یا پندهای اخلاقی به خوانندگان منتقل میکنند تعیین مرز میان ادبیات تعلیمی و سایر انواع ادبی اندکی دشوار است. به بیان دیگر دامنه ادبیات تعلیمی تا حد زیادی گستردهتر سایر انواع ادبی است. از نمونههای بارز ادبیات تعلیمی در زبان فارسی میتوان به بوستان و گلستان و سایر مثنویهای سعدی، مخزن الاسرار سرودهٔ حکیم نظامی، مرزباننامه و قابوسنامه اشارهکرد.دیوان نزاری قهستانی شاعر اسماعیلی قرن هفتم(معرفی نزاری در ویکیپدیا)
ادبیات نمایشی
آغاز ادبیات نمایشی در ایران رنگ و بوی مذهبی داشت. مغان و خنیاگران پارتی آوازها را با نمایش اجرا میکردند. در دوران اسلامی آداب تعزیه را به صورت نمایشی اجرا میکردند. مراسم سوگ سیاوش که پیرامون کسی از شخصیتهای شاهنامهای بود نیز به گونهای همراه با نمایش ادا میشد. در ایران بعد از صفوی آداب عاشورایی رنگ جدی بخود گرفت. در همان زمان اجرای تئاتر در میان ارمنیان اصفهان که در جلفا ساکن بودند تحت تأثیر خارجیهای ساکن در این مسیحینشین آغاز شد.
با این حال ادبیات نمایشی نوین در ایران با ترجمه آثار مولیر به فارسی در دوران مشروطیت قاجار رایج شد و تا به امروز ادامه یافت. از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ بر پایی سالنهای جدید نمایش و برگزاری جشنوارههای تئاتر و توجه روشنفکران به ریشههای هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامهنویسی شد. غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهرمراد و بهرام بیضایی و اکبر رادی و اسماعیل خلج از برجستهترین نمایشنامهنویسان معاصر به شمار میروند.
سبکهای شعر فارسی
سبک شعر به مجموعه واژگان، طرز بیان و دستور زبان و نیز محتوا و درونمایههای شعری دورههای خاص تاریخی گفته میشود که در شعر شاعران همان دوره نمود پیدا کرده و آنرا از شیوه شاعری متقدمین و متأخرین متمایز میسازد. در گذشته به سبک شعر طرز یا طریقه نیز میگفتند.شعر کلاسیک فارسی چهار سبک دارد:
سبک خراسانی
سبک خراسانی به آن سبک ترکستانی نیز گفته میشود، به دورهای از ادبیات منظوم فارسی اطلاق میشود که در دورهٔ آغازین ادب فارسی به کار میرفت. این سبک به دلیل اینکه شاعران نخستین فارسی عمدتاً از اهالی خراسان بودند و در دورهٔ حاکمیت امرای خراسان نظیر سامانیان و غزنویان پدیدآمدهبودند سبک خراسانی نام گرفت. پیروی از این سبک تا قرن ششم ادامه پیدا کرد.با اینحال برخی از دنبالکنندگان این سبک از اهالی آذربایجان بودند؛ مانند قطران تبریزی، فلکی شیروانی و مهستی گنجوی. از شاعران بنام سبک خراسانی میتوان به رودکی، کسایی مروزی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری دامغانی، عنصری، اسدی توسی و دقیقی اشاره نمود. از ویژگیهای مهم سبک خراسانی نفوذ کم واژگان عربی و ترکی و گرایش به اخلاق و حماسههای ملی ایرانی است.
سبک عراقی
سبک عراقی پس از دورهٔ سبک خراسانی پدید آمد. علت نامگذاری این سبک به عراقی این است که پایتخت سلجوقیان در اصفهان و ری که بلاد عراق عجم بودند قرار داشت و نیز شمار قابل ملاحظهای از این شعرا در نواحی مرکزی ایران میزیستند. سبک عراقی که تا زمان تیموری در ایران سبک اصلی سرایندگی بود از نظر محتوا و زبان و حتی دستور تا حدی با سبک خراسانی متفاوت بود. در سبک عراقی وامواژههای ترکی و عربی تا حد زیادی در شعر فارسی رخنه کردند و حروف و اصطلاحات خاص دورهٔ خراسانی کنارگذاشتهشد. درونمایهٔ شعر از حالت حماسی به عرفان تغییر یافت. قالب غزل نیز که در شعر خراسانی جایگاه باارزشی نداشت در این سبک به قالب اصلی شعر فارسی بدل شد. از سرایندگان مهم سبک عراقی میتوان به خاقانی شروانی، انوری ابیوردی، مولوی بلخی، نظامی گنجوی، سعدی شیرازی، خواجوی کرمانی، حافظ، کمالالدین اصفهانی و فخرالدین عراقی اشاره کرد. مهمترین حوزههای معنایی سبک عراقی در شعر شامل عشق و عرفان و مدیحهسرایی میشد.
سبک هندی
سبک هندی که برخی آن را سبک اصفهانی نیز نامیدهاند. تقریباً از قرن نهم تا سیزدهم هجری ادامه داشت و از ویژگیهای آن، تعبیرات و تشبیهات و کنایات ظریف و دقیق و باریک و ترکیبات و معانی پیچیده و دشوار را میتوان نام برد. در این سبک زبان کوچهبازار به شعر راه یافت و شاعری از صورتگرایی به معناگرایی در کلام رسید. بسیاری از واژگان کهن ادبی حذف شد و جایگزینهای ساده و عامیانهتری جایگزینشان شد. قالب اصلی شعر سبک هندی غزل است که معمولاً با یک تکبیت آغاز میشود. محدودیت نیز ندارد و گاهی غزلهای چهل یا پنجاه بیتی نیز وجود دارند. از بزرگترین شاعران سبک هندی میتوان به کلیم کاشانی، عرفی شیرازی، بیدل دهلوی، طالب آملی، هاتف اصفهانی و صابر کرمانی اشاره نمود.
نامگذاری این سبک به هندی به علت استقبال دربار ادبپرور هند از شاعران پارسیگوی بود. در آن زمان همچنین به کمتوجهی پادشاهان صفوی به اشعار متداول مدحی ، شاعران بسیاری از ایران به هندوستان و سرزمینهای عثمانی رهسپار شدند. با اینحال شمار شاعران ایرانی در دربار گورکانیان هند بیش از هموطنان عثمانینشینشان بود. با توجه به اینکه شاعران این دوره بیشتر بهدلیل فضای نامناسب ادبی درون ایران در دورههای صفوی و افشار و زند جلای وطن کردهبودند به امید داشتن زندگی مناسب به مدیحهسرایی پرداختند. از اینرو عمده آثاری که به این سبک نوشتهشده را آثار مدحی تشکیل میدهند. اینان بهواسطهٔ دوری از مرکز زبان و تمایل به اظهار قدرت در بیان مفاهیم و نکات دقیق و هنجارشکنی و نوآوری و تفنندوستی و به سبب تأثیر زبان و فرهنگ هندی و دیگر عوامل محیط، سبک جداگانهای را به وجود آوردند.
سبک بازگشت
دورهای در سرایش شعر فارسی است که از قرن سیزدهم هجری آغاز شد. در این دوره شاعران به علت ابتذال و ضعف و بیمحتوایی شعرسرایی در سبک هندی به دورههای پیشین ادبیات فارسی بازگشتند. گاهی این سبک را تنها یک دوره میدانند و عنوان میشود که در آن مرحله شاعران تنها به سبکهای گذشته بازگشت کرده و سبکی جدید را پدید نیاوردند. با اینحال پس از صائب تبریزی که از برزگترین نمایندگان سبک هندی بود بر اثر انحطاط سرایندگی در این سبک شاعرانی نظیر آذر بیگدلی، نشاط اصفهانی، مشتاق اصفهانی و طبیب اصفهانی به شعر گذشتگان روی آوردند. الگوی اصلی شاعران این دوره بیشتر شاعران سبک عراقی، به ویژه نظامی و انوری و خاقانی و سعدی بود. این سبک که تا اوایل سدهٔ چهاردهم نیز سبک اصلی شعر فارسی بود. این بازگشت از اصفهان آغاز شد و با کانونها و محافل شعرای اصفهان و پس از آن کاشان و قم و تهران همراه بود. در دورهٔ زندیه و قاجاریه این سبک شدیداً پا گرفت و باعث پدید آمدن آثار منحصر به فرد ادبیات فارسی در دورهٔ مشروطه و پس از آن شعر نیمایی و شعر سپید شد.
قالبهای شعری
قالب در شعر کلاسیک فارسی، شکل ظاهری است که قافیه به شعر میبخشد. طول هر مصرع، چیدمان هجاهای هر مصرع، تعداد ابیات، آرایش مصرعها، قافیه آرایی آنها و حتی عاطفه انتقالی شاعر به خواننده دیگر عوامل تعیینکنندهٔ قالب ظاهری شعرند. در قالب شعر عواملی مانند قافیهآرایی و وزن شعر مهم هستند و هر قالب شعری میبایست از یک سبک قافیه و وزن ویژهٔ خود پیروی کند. به جز این درونمایه و محتوای شعر نیز میباید با قالب شعری همخوانی داشتهباشد. به بیان دیگر هر قالبی برای بیان تمامی موضوعها مناسب نیست و موضوعهای سنتی هر قالب باید در آن بیان شوند. همچنین از آنجا که شعر فارسی از بیتهایی تشکیل شده که به دو بخش مساوی به نام مصراع تقسیم میشوند لازم است که در تمامی این قوالب مصراعها از نظر وزن و تعداد هجا و نیز ریتم هجاهای کوتاه و بلند همخوانی داشتهباشند بجز قالب مستزاد که چنین نیست. قالبهای اصلی شعر کلاسیک فارسی عبارتند از:
مثنوی: قالبی است که در آن هر بیت قافیه جداگانهای دارد که بین دومصراع همان بیت مشترک استY اما وزن تمام ابیات یک مثنوی مساوی است. مثنوی بیشتر درونمایهٔ حماسه یا داستانهای غنایی دارد. فردوسی، رودکی و نظامی از بزرگترین مثنویسرایان ادب فارسی هستند.
قصیده: قصیده معمولاً بیش از پانزده بیت دارد و مصراع نخست با مصراعهای زوج همقافیه hست. درونمایه قصیده معمولاً مدح، ذم، سوگواری، بزم، وصف طبیعت و موعظه را شامل میشود. عنصری، فرخی سیستانی، منوچهری، انوری ابیوردی، خاقانی شروانی، ناصرخسرو و سیف فرغانی((نزاری قهستانی))1 از برجستهترین قصیدهسرایان ادب فارسی به شمار میروند.
غزل: غزل در ساختار مانند قصیده است با این تفاوت که ابیات آن بین پنج تا چهارده بیت است. غزلها بیشتر حاوی درونمایه عشق و عرفان و غنا هستند. سعدی، خواجوی کرمانی و حافظ را میتوان بهعنوان غزلسرایان بزرگ ادبیات فارسی برشمرد.
مسمط: مسمط به نوعی از قصاید یا اشعاری اطلاق میشود که وزن یکسان داشته و از تلفیق و ترکیب بخشهایی کوچک موسوم به رشتهها یا لختها فراهم آمده باشند. قافیهٔ رشتهها متفاوت است و در هر رشته تمام مصراعها جز مصراع آخر همقافیه است. در مسمط، مصراع آخر هر رشته را بند میگویند. بندها همقافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشتهها به یکدیگر است. منوچهری دامغانی ابداعکنندهٔ مسمط در شعر فارسی است.
مستزاد: قالب شعری کماستفاده در ادبیات فارسی که در حقیقت غزلی است که کلمه یا جمله موزون و هماهنگی به آخر تمامی مصرعها اضافه شدهاست. مسعود سعد سلمان نخستین مستزادسرا است. میرزاده عشقی و مهدی اخوان ثالث نیز این قالب را در اشعارشان به کار بردهاند.
ترجیع بند: مجموعهای است از غزلهای چند بیتی که هموزن هستند و برای اتصال این غزلها به یکدیگر از یک بیت تکراری استفاده مینماید. بیت ترجیع با قافیهای ویژه و لفظ و معنی یکتا تکرار میگردد. سعدی و هاتف اصفهانی ترجیعبندهایی دارند.
ترکیب بند: همان ترجیع بند است با این تفاوت که بیت تکراری ترجیعبند در این قالب متغیر است. از ترکیببندسرایان میتوان به محتشم کاشانی و وحشی بافقی اشاره کرد.
قطعه: شعری است حاوی داستان یا پند اخلاقی و نیز مدح و هجو که در آن ابیات هموزن و همقافیهاند. از دوبیت آغاز میشود. رودکی، انوری، ابن یمین و پروین اعتصامی مهمترین قطعهسرایان ادبیات فارسی هستند.
رباعی: از دو بیت تشکیل شده و مصراعهای یک و دو و چهارم با یکدیگر همقافیهاند. وزن تمام رباعیها یکسان است و برای بیان افکار و اندیشههای شاعر استفاده میشدهاست. این قالب کاملاً یارانی بوده و از زبان فارسی به سایر زبانها رسیدهاست. رودکی را مخترع این قالب میدانند. بجز او خیام و مولوی نیز از رباعیسرایان بنام هستند.
دو بیتی: مانند رباعی است اما از آن قدیمیتر و کهنتر است. ریشه آن به دوران پیش از اسلام بازمیگردد. تفاوت رباعی و دوبیتی در وزن آنهاست و نیز اینکه دوبیتی برای بیان احساسات درونی شاعر بکار میرود. دوبیتیهای فارسی از دوبیتیهای محلی و فهلوی ریشه گرفتهاست. باباطاهر، صفیالدین اردبیلی، ماماعصمت تبریزی و فایز دشتی از بزرگترین دوبیتیسرایان ایران به شمار میروند.
آرایههای ادبی
آرایههای ادبی که به صنایع ادبی نیز معروف هستند عبارتاند از به کار بردن تکنیکها و فنونی که به زیبایی اثر ادبی بیفزاید. این آرایهها که به دو گروه بیان و بدیع تقسیم میشوند در طول تاریخ ادبیات فارسی پیشرفت کرده و تکمیل شدهاند. برخی از این آرایهها از شعر عربی عاریه گرفته شده و برخی دیگر توسط خود سخن سرایان پارسیگو ابداع شدهاند.
۱- بیان: به معنی کلام باز میگردد و مبحث آن بر این است که یک واژه یا پاره را چگونه میتوان معنی، تفسیر یا تأویل نمود. مهمترین صنایع بیان عبارتاند از تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه.
۲- بدیع: به بازشناسی آرایههای ادبی که به زیبایی اثر کمک میکند میپردازد. این آرایهها به دو بخش آرایههای لفظی و معنوی تقسیم میشوند. آرایههای لفظی به زیبایی کلام با الفاظ کمک میکند و شامل واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و قلب میشوند. در مقابل آرایههای معنوی آندسته هستند که به زیبایی اثر را از طریق معنیبخشی و ظرافت معنا موجب میگردند. این آرایهها شمار زیادی دارند و مهمترین آنها عبارتاند از مراعات نظیر، تضاد، متناقض نما، حس آمیزی، تلمیح، تضمین، اغراق، ایهام، تمثیل، حسن تعلیل و لف و نشر.
تاریخ و اساطیر
با توجه به پیشینهٔ مذهبی ادبیات در ایران پیش از اسلام و آمیختگی اساطیر کهن ایرانی و مذهب زرتشتی و نیز تلفیق آن با حکومت دینی ساسانی تاریخ نویسی و اسطورهنگاری در ادبیات ایران امری ریشهدار است. در زبان فارسی نو که پس از اسلام از فارسی میانه جدا گردید نگارش ادبی تاریخ و اسطورهها بارها انجام شدهاست. متون نثر تاریخی و اساطیری که عمدتاً جنبه ادبی ندارند زبان به کار رفته و بهکارگیری صنایع ادبی آنها را در زمره آثار ادبی جای دادهاست. از این متون میتوان به تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی، تاریخ طبرستان، تاریخ الرسل و الملوک، مجمل التواریخ اشاره نمود. در آثار نظم که به شعر سروده شدهاند بارزترین نمونهٔ آن شاهنامه فردوسی است. این اثر حماسی اساطیر ایران زرتشتی و حتی پیش زرتشتی را دربر دارد و توسط فردوسی ضمن سرودهشدن به نظم از فراموشی آنها تحت تأثیر تعلمیات مذهبی اسلامی جلوگیری شد. محتوای اساطیر منعکس در شاهنامه گاهی با اصل آن اختلاف دارد و فردوسی سراینده ضمن علم به اصل ماجرا که در کتب نظم موجود بوده آنها را چنان تغییر داده که در زمرهٔ آثار ضاله فرض نشوند. داستان کیومرث که حتی در منابع اسلامی ابوالبشر معرفی شده از نخستین انسان به نخستین شاه تغییر کرد و نیز حکایت مشی و مشیانه و ثنویت زرتشتی که با عقاید رسمی دوره فردوسی سازگار نبوده از اثر وی حذف گردید.به غیر از فردوسی از این دست شاعران تاریخ و اسطورهسرا میتوان به دقیقی، اسدی توسی، خواجوی کرمانی، زرادشت بهرام پژدو اشاره کرد.
عرفان
عرفان و آموزههای عرفانی جایگاه ویژهای در حجم ادبیات کلاسیک فارسی ایفا میکنند. پیشینهٔ گرایش به عرفان در ادبیات ایران به آموزههای عرفانی مانی و تعلیمات مانوی بازمیگردد. در دوران پس از اسلام نیز بسیاری از ادیبان و شاعران ایرانی به خلق آثار ادبی با درونمایه عرفانی پرداختند. از میان آنها میتوان ابوسعید ابوالخیر را به عنوان یکی از پیشگامان نام برد؛ اما ورود عرفان به شعر به صورت رسمی با غزلیات عرفانی سنایی غزنوی آغاز شد. بعدها با پیشرفت سبک عراقی در شعر عرفان با آن آمیخته شد به نحوی که بسیاری از تعابیر و اصطلاحات عرفانی به شعر رایج آن دوره رخنه کرد. یکی از اصلیترین علل گرایش به شعر عرفانی ذوق ادبی صوفیها و پیروان تصوف بود. بسیاری از صوفیان نامدار ایران دارای دیوان و دفاتر شعر بودند و در زمرهٔ شاعران سرشناس دوره خود محسوب میشدند. از این جهت شعر صوفیانه که از مصادیق عرفان اسلامی نیز هست راه خود را به ادبیات رایج در ایران به ویژه پس از حمله مغول باز نمود. از نامدارترین شاعرانی که به شعر صوفیانه و عرفانی میپرداختند میتوان به باباطاهر، جامی، هاتف اصفهانی، فخرالدین عراقی، شاه نعمت الله ولی، مولوی، عطار نیشابوری، شیخ محمود شبستری و فیض کاشانی اشاره کرد. همچنین از نثرنویسانی که نثرهای ادبی عرفانی مینوشت میتوان عینالقضات همدانی، خواجه عبدالله انصاری، شمس تبریزی، شیخ احمد جامی و محمد غزالیو({ سعد الدین نزاری قهستانی)} را نام برد. برخی دیگر از شاعران مانند حافظ و سعدی اگرچه در آثارشان اشعار عرفانی و تعابیر صوفیانه فراوان دارند؛ اما از آنجا که تفکر عرفانی و صوفیانه خاصی را اشاعه نمیدهند از حیطهٔ شعرای عرفانی جدای هستند. از میان آثار مهم عرفانی ادبیات فارسی میتوان به مثنوی مولوی و دیوان شمس از مولوی،منطقالطیر از عطار، مناجاتنامه از انصاری و کیمیای سعادت از غزالی و کشف المحجوب از هجویری اشاره کرد.
ساعت :